لطف دژخیم!
دیروز
وقت ظهر
یکدفعه باز شد در سلول تنگ و تار
دژخیم بر خلاف همیشه ، با لطف و مرحمت ، پرسید حال من
آرام گفت:
زندانی عزیز ، در بندیِ خموش و فداکار و خوب من
دانی که دوست می دارمت؟
من معدن سخاوت و لطف و محبتم !!!!!!!!
من کان مهر و دوستی و صفا و کرامتم!!!!!!!!!!
از صبح تا کنون ، همه جا را...