تو از هر در که باز آیی بدین خوبی وزیبایی
دری باشد که ازرحمت به روی خلق بگشایی
به زیورها بیارایند وقتی خوب رویان را
توسیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی
ملامت گوی بی حاصل ترنج ازدست نشناسد
درآن معرض که چون یوسف جمال ازپرده بنمایی
چو بلبل روی گل بیند زبانش درحدیث آید
مرا در رویت ازحیرت فروبسته...