نتایح جستجو

  1. E.M

    مشاعرۀ سنّتی

    ناله خیزد ز دلم گاهی و آهی گاهی چون به خاطر گذرد یاد نگاهی گاهی
  2. E.M

    مشاعرۀ سنّتی

    منم به وادی درد آن گیاه خشک که هرگز خبر ز آمدن و رفتن بهار ندارم:(
  3. E.M

    مشاعرۀ سنّتی

    تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را؟
  4. E.M

    مشاعرۀ سنّتی

    یا به حالت ، یا به حیلت ، یا به زاری ، یا به زر عاقبت اندر دل سخت تو راهی می کنم;)
  5. E.M

    مشاعرۀ سنّتی

    من ندانم به نگاه تو چه رازیست نهان که من آن راز توان دیدن و گفتن نتوان
  6. E.M

    مشاعرۀ سنّتی

    در شب هجران ، چراغم غیر شمع ماه نیست آنهم از بخت سیاهم ، گاه هست و گاه نیست
  7. E.M

    مشاعرۀ سنّتی

    هر نگاهش به من سوخته دل روز وصال در شب هجر بلاییست که من می دانم
  8. E.M

    مشاعرۀ سنّتی

    تو با اغیار پیش چشم من می در صبو کردی من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم
  9. E.M

    مشاعرۀ سنّتی

    تو را دارم ای گل جهان با من است تو تا با منی جان جان با من است:gol:
  10. E.M

    شعر نو

    هر چه بیشتر می گریزم به تو نزدیک تر می شوم هر چه رو بر می گردانم تو را بیشتر می بینم جزیره ای هستم در آب های شیدایی از همه سو به تو محدودم. هزار و یک آیینه تصویرت را می چرخانند از تو آغاز می شوم در تو پایان می گیرم « عمران صلاحی »
  11. E.M

    مشاعرۀ سنّتی

    زلفت شب سیاه و رخت روز روشن است القصه روی و زلف تو روز و شب من است
  12. E.M

    مشاعرۀ سنّتی

    دو عالم را به یک بار از دل تنگ برون کردیم تا جای تو باشد سعدی
  13. E.M

    مشاعرۀ سنّتی

    من در آيينه رخ خود ديدم و به تو حق دادم آه ، مي بينم، مي بينم تو به اندازه ی تنهايي من خوشبختی من به اندازه ی زيبايي تو غمگينم چه اميد عبثی! - من چه دارم که تو را در خور؟ - هيچ - من چه دارم که سزاوار تو؟ - هيچ تو همه هستی من ، هستی من تو همه زندگی من هستی - تو چه داری؟ - همه چيز -...
  14. E.M

    مشاعرۀ سنّتی

    در ان نفس كه بمیرم در ارزوی تو باشم بدان امید دهم جان كه خاك كوی تو باشم
  15. E.M

    مشاعرۀ سنّتی

    من نه هرگز شکوه ای از روزگارم کرده ام نه شکایت از دو رنگی های یارم کرده ام
  16. E.M

    مشاعرۀ سنّتی

    نه از زنگم نه از رومم همان بی رنگ بی رنگم بیا بگشای در .................... بگشای دلتنگم
  17. E.M

    مشاعرۀ سنّتی

    شب ها كه غمناك، با آتش دل ره مي سپرديم، در زير باران؛ غمگين تر از ما، هرگز نمي ديد چشم ستاره، در روزگاران :cry:
  18. E.M

    مشاعرۀ سنّتی

    تو را می خواستم اما چه حاصل برایت هر چه کردم باز کم بود مرا روزی رها کردی در این شهر که این یک قطره ی دل دریای غم بود فریدون مشیری
  19. E.M

    مشاعرۀ سنّتی

    بگذار نگرییم و به دور از غم و زاری آهسته و آرام به کنجی بنشینیم گر راز دل خویش به بیگانه بگوییم جز مرگ گل شادیمان هیچ نبینیم;)
  20. E.M

    مشاعرۀ سنّتی

    در هوایت بی قرارم روز و شب سر ز پایت بر ندارم روز شب:gol:
بالا