نتایح جستجو

  1. طوبی01

    [IMG]

    [IMG]
  2. طوبی01

    خاطرات زیبا از سرداران شهید و رزمندگان

    عراقي سرپران nish اولين عملياتي بود كه شركت مي‌كردم. بس كه گفته بودند ممكن است موقع حركت به سوي مواضع دشمن، در دل شب عراقي‌ها بپرند تو ستون و سرتان را با سيم مخصوص از جا بكنند، دچار وهم و ترس شده بودم. ساكت و بي صدا در يك ستون طولاني كه مثل مار در دشتي مي‌خزيد جلو مي‌رفتيم. جايي نشستيم. يك موقع...
  3. طوبی01

    خاطرات زیبا از سرداران شهید و رزمندگان

    مي روم حليم بخرم: آن قدر كوچك بودم كه حتي كسي به حرفم نمي‌خنديد. هر چي به بابا و ننه ام مي‌گفتم مي‌خواهم به جبهه بروم محل آدم بهم نمي‌گذاشتند. حتي در بسيج روستا هم وقتي گفتم قصد رفتن به جبهه را دارم همه به ريش نداشته ام خنديدند. مثل سريش چسبيدم به پدرم كه حتما بايد بروم جبهه، آخر سر كفري شد و...
  4. طوبی01

    خاطرات زیبا از سرداران شهید و رزمندگان

    خدایا مار و بكشnish آن شب یكی از آن شب‌ها بود؛ بنا شد از سمت راست یكی یكی دعا كنند، اولی گفت: «الهی حرامتان باشد…» بچه‌ها مانده بودند كه شوخی است، جدی است؟ بقیه دارد یا ندارد؟ جواب بدهند یا ندهند؟ كه اضافه كرد: «آتش جهنم» و بعد همه با خنده گفتند: «الهی آمین.» نوبت دومی بود، همه هم سعی می كردند...
  5. طوبی01

    خییییلی ممنون....

    خییییلی ممنون....
  6. طوبی01

    :D:D نمیدونستم... من همش اسم اقا کسمایی و قبادیان شنیدم همش میگن اینا مهم هستن:surprised:

    :D:D نمیدونستم... من همش اسم اقا کسمایی و قبادیان شنیدم همش میگن اینا مهم هستن:surprised:
  7. طوبی01

    سلام خسته نباشید ببخشید یه سری توضیحات توی سایت واسه کنکور دادید توی منابعی که گفتید تنظیم شرایط...

    سلام خسته نباشید ببخشید یه سری توضیحات توی سایت واسه کنکور دادید توی منابعی که گفتید تنظیم شرایط محیطی چی میشه هیچ کتاب تخصصی براش معرفی نکردید!!!!:surprised:
  8. طوبی01

    سلام ممنون

    سلام ممنون
  9. طوبی01

    چقدر بی تو بودن برای تو سخته. چقدر بی تو بودن برای من اسون. چقدر تو بی نیازی. چقدر من محتاجم...

    چقدر بی تو بودن برای تو سخته. چقدر بی تو بودن برای من اسون. چقدر تو بی نیازی. چقدر من محتاجم. چقدر تو منتظری. چقدر من بی خیال.
  10. طوبی01

    چقدر بی تو بودن برای تو سخته. چقدر بی تو بودن برای من اسون. چقدر تو بی نیازی. چقدر من محتاجم...

    چقدر بی تو بودن برای تو سخته. چقدر بی تو بودن برای من اسون. چقدر تو بی نیازی. چقدر من محتاجم. چقدر تو منتظری. چقدر من بی خیال.
  11. طوبی01

    چقدر بی تو بودن برای تو سخته. چقدر بی تو بودن برای من اسون. چقدر تو بی نیازی. چقدر من محتاجم...

    چقدر بی تو بودن برای تو سخته. چقدر بی تو بودن برای من اسون. چقدر تو بی نیازی. چقدر من محتاجم. چقدر تو منتظری. چقدر من بی خیال.
  12. طوبی01

    چقدر بی تو بودن برای تو سخته. چقدر بی تو بودن برای من اسون. چقدر تو بی نیازی. چقدر من محتاجم...

    چقدر بی تو بودن برای تو سخته. چقدر بی تو بودن برای من اسون. چقدر تو بی نیازی. چقدر من محتاجم. چقدر تو منتظری. چقدر من بی خیال.
  13. طوبی01

    چقدر بی تو بودن برای تو سخته. چقدر بی تو بودن برای من اسون. چقدر تو بی نیازی. چقدر من محتاجم...

    چقدر بی تو بودن برای تو سخته. چقدر بی تو بودن برای من اسون. چقدر تو بی نیازی. چقدر من محتاجم. چقدر تو منتظری. چقدر من بی خیال.
  14. طوبی01

    چقدر بی تو بودن برای تو سخته. چقدر بی تو بودن برای من اسون. چقدر تو بی نیازی. چقدر من محتاجم...

    چقدر بی تو بودن برای تو سخته. چقدر بی تو بودن برای من اسون. چقدر تو بی نیازی. چقدر من محتاجم. چقدر تو منتظری. چقدر من بی خیال.
  15. طوبی01

    چقدر بی تو بودن برای تو سخته. چقدر بی تو بودن برای من اسون. چقدر تو بی نیازی. چقدر من محتاجم...

    چقدر بی تو بودن برای تو سخته. چقدر بی تو بودن برای من اسون. چقدر تو بی نیازی. چقدر من محتاجم. چقدر تو منتظری. چقدر من بی خیال.
  16. طوبی01

    چقدر بی تو بودن برای تو سخته. چقدر بی تو بودن برای من اسون. چقدر تو بی نیازی. چقدر من محتاجم...

    چقدر بی تو بودن برای تو سخته. چقدر بی تو بودن برای من اسون. چقدر تو بی نیازی. چقدر من محتاجم. چقدر تو منتظری. چقدر من بی خیال.
  17. طوبی01

    خلوتی با خدا

    خدایا چقدر با تو دیدن ستاره ها قشنگ... چقدر دل تنگ میشم وقتی ازت سراغی نمیگیرم... خدایا از تو مطمئنم ولی از خودم نه! تو منو دوست داری ولی من...
  18. طوبی01

    خلوتی با خدا

    چقدر بی تو بودن برای تو سخته. چقدر بی تو بودن برای من اسون. چقدر تو بی نیازی. چقدر من محتاجم. چقدر تو منتظری. چقدر من بی خیال.
  19. طوبی01

    [IMG][IMG][IMG]

    [IMG][IMG][IMG]
  20. طوبی01

    گلستـان شهـدای باشگاه مهندسان ایران ...

    می خواست برگرده جبهه بهش گفتم: پسرم! تو به اندازه ی سنّت خدمت کردی بذار اونایی برن جبهه که نرفته اند چیزی نگفت و ساکت یه گوشه نشست… … وقت نماز که شد ، جانمازم رو انداختم که نماز بخونم دیدم اومد و جانمازم رو جمع کرد... خواستم بهش اعتراض کنم که گفت: این همه بی نماز هست! اجازه بدید کمی هم بی نمازا...
بالا