نتایح جستجو

نه :| سونی من دو روزه دارم روزه خواری میکنم :| داداشم میگه دیه حق نداری روزه بگیری با این معده :|

:surprised:تاپیکی مخصوص خانما:surprised: پ.ن1: خودتون ملاحظه کنید چند تا آقا رای دادن پ.ن2: سعی کردم تا اونجایی که میدونم آقایون رو مشخص کنم

:surprised:تاپیکی مخصوص خانما:surprised: پ.ن1: خودتون ملاحظه کنید چند تا آقا رای دادن پ.ن2: سعی کردم تا اونجایی که میدونم آقایون رو مشخص کنم

:surprised:تاپیکی مخصوص خانما:surprised: پ.ن1: خودتون ملاحظه کنید چند تا آقا رای دادن پ.ن2: سعی کردم تا اونجایی که میدونم آقایون رو مشخص کنم

تولدتون مبارک روزاتون سراسر شادمانی:gol:

حمید صندلی داغ رو هواس پسرم :| چه وضعیه خو :| یادش بخیر اون زمانایی که هفته ای یه نفر مینشست من میومدم میدیدم یکی رو صندلیه چقد حرص میخوردم :|

سلام دوست عزیزی که این تاپیک رو زدی من خیلیا رو میشناسم از وختی که عضو شدم رفتن و دیگه بر نگشتن قبلنا باشگاه اینجور نبود میتونم بگم ما عضو های 2011 آخرین عضوهایی بودیم که صمیمیت و اون شور و شوق اصلی رو اینجا دیدیم باشگاه برای بعضیا مثل خود من مرده اونقد که گاهی میام پیام چک میکنم و میرم اون موقع...

خوشگل عمه:heart:

نوکریم عآمو:cool:

ماه رمضونه من حس ندارم :| خودت پاشو:D

:cry::cry::cry: مامانم گفته دیه از فردا واسه سحر حق نداری بیای :|

وا:surprised:

آدمها را از روی عکس هایشان نشناسید، ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺍﺯ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﮕﯽ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﻫﯿﭻ ﯾﮏ،ﻋﮑﺲ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ

نـگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود نگاه کن تمام هستیم خراب می شود شراره ای مرا به کام می کشد مرا به اوج می برد مرا به دام میکشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود :gol:

در دور دست قویی پریده بی گاه از خواب شوید غبار نیل ز بال و پر سپید لب های جویبار لبریز موج زمزمه در بستر سپید درهم دویده سایه و روشن لغزان میان خرمن دوده شبتاب می فروزددر آذر سپیـد :gol:

یـاری اندر کس نمی​بینیم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شـد :gol:

دیدی که از آن روز چه شبها بگذشت وز گفته‌ی خود هیچ نیامد یادت؟ :gol:

ديدگان تو در قاب اندوه سرد و خاموش خفته بودند زودتر از تو ناگفته ها را با زبان نگه گفته بودند از من و هرچه در من نهان بود مي رميدي مي رهيدي يادم آمد كه روزي در اين راه ناشكيبا مرا در پي خويش ميكشيدی ميكشيدی فُــــروغ فَــرُخـــــزاد :gol:

در سایه ی این سقف ترک خورده نشستیم بی حوصله و خسته و افسرده نشستیم خاموش چو فانوس که در خویش خمیده است پیچیده به خود با تن تا خورده نشستیـم قیصر امین پور:gol: