نتایح جستجو

جالب بود خوشمان آمد البته:neutral::neutral::neutral: نوش جونت باشه :evil::exclaim:

ممنون. یعنی نمیشه اونجا رفت :(

قبل از اینکه خودم بگم آوارتارم به چه معنیه دوست دارم نظر شمارو بدونم.:redface: شما چی فکر می کنید؟؟؟؟:question:

اللهم اشفع کل مریض از خدا براش آرزوی سلامتی می کنم امیدوارم که زودتر حالش خوب بشه

سلام زاد شفق زیارتتون قبول من خیلی دوست دارم برم منطقه... اما این سعادت نصیبم نشده. هرموقع که صحبت از اونجا میشه اشک تو چشمام جمع میشه و حسرت می خورم. که چرا نیستم اونجا... چرا اون موقع نبودم... بگذریم خوش به حالتون. راستی عکسی از فاو نداشتین چرا؟ خیلی دوست دارم بدونم اونجا چه جوریه!

اگه ناراحتتونکردم ببخشید. آخه من رو خواهرم یه کمی حساسم.

خوب منم آبجیشم. دلم نومد بزارم اذیتش کنید:cry:

عجب...؟؟؟

:w15::w15:خیلی جالب بود.:w15::w15:

دمت گرم اینو خوب اومدی:w16: مررررررررررسییییییییییی :w15::w15:

... و اولين كسي را كه پيدا كرد تنبلي بود،و لطافت را يافت كه به شاخ ماه آويزان بود.دروغ ته درياچه هوس در مركز زمين يكي يكي همه را پيدا كرد به جز عشق او از يافتن عشق نا اميد شده بود. حسادت در گوشهايش زمزمه كرد: تو فقط بايد عشق را پيدا كني و او پشت بوته گل رز است. ديوانگي شاخه چنگك مانند را از...

:heart:عشق و ديوانگي :heart: در زمان هاي بسيار قديم وقتي هنوز پاي بشر به زمين نرسيده بود فضيلت ها و تباهي ها دور هم جمع شدند ،خسته تر و كسل تر از هميشه ناگهان ذكاوت ايستاد و گفت:بياييد يك بازي بكنيم، مثلا قايم باشك. همه از اين پيشنهاد شاد شدند و ديوانگي فورا فرياد زد: من چشم مي گذارم و از آنجايي...

یه جورایی به دردت دچارم. نمی دونم احساست تا چه حد جدیه. دقیقاً از لحضه ای که احساس کردم دوسش دارم یک سالیه که می گذره. هر لحظه که میگذره احساسم نسبت بهش بیشتر و بیشتر میشه. با وجود اینکه از اول مهر تا الان فقط 5 بار دیدمش.(آخرین بار هم 14 دی بود صبح ساعت 11.):crying2::crying2::crying2: برای...

مطالبت خوب بود. اما تأثیر چندانی نداره.:w19:

این هم مال منه

(12 تا 24 دی) درخت نارون (بزرگواری): قیافه و ظاهری خوب دارد و در پوشیدن لباس خوش سلیقه است. تقاضا و خواسته های او در حد اعتدال است. کم ادعا است و اشتباهات را فراموش نمی کند. با نشاط و سرزنده است و دوست دارد راهنمایی بشود، اما نه اینکه از دیگران اطاعت کند. شریکی درستکار و با وفا و دوست دارد...

:heart: ز من تنهاتری ای عشق، با من چشم را تر کن بیا با من بگو دردت، به یادم ناله ها سر کن مگر دیگر سخن با من نخواهی گفت، خوب من بیا اوضاع فردا را برایم، شادمان تر کن اگر دیدی که پروازم دگر همسوی خاکت نیست مرا هر طور که می خواهی بیا بی بال و بی پر کن شدی از فرط تاریکی به نور دیگران محتاج منم...

ممنون;)

سلام رمان زيبايي بود. اي كاش فرصت داشته باشي ادامشو بذاري:smile: