نتایح جستجو

  1. noshdaroo

    مشاعرۀ سنّتی

    تاکی در انتظار گذاری به زاریم باز آی بعد از این همه چشم انتظاریم:gol:
  2. noshdaroo

    ** براي من نوشتي براي تو نوشتم**

    گفتی سبلان یاد سهند افتادم یاد آن کوه بزرگ و کهن افتادم روزگاری شدو من پای قصه هایش ننشستم یاد حیدربابا و شعر شهریار افتادم یاد آن شاعر آذربایجان خیر باد یاد آن کوچه های دهمان افتادم یاد آرم روزگاری دور بود مردمی را که از من دور شدند یاد پیران و مردان کهن افتادم کاش میشد دوباره برگردم به جوانی...
  3. noshdaroo

    با سلام میشه در امضاتون به جای قصه " غصه" بنویسین فکر کنم اینطوری درست باشه ببخشید که فضولی کردم

    با سلام میشه در امضاتون به جای قصه " غصه" بنویسین فکر کنم اینطوری درست باشه ببخشید که فضولی کردم
  4. noshdaroo

    مشاعرۀ سنّتی

    نای ما خاموش و اما این زهره ی شیطان هنوز با همان شور و نوا دارد شبانی می کند:gol::gol::gol:
  5. noshdaroo

    سلام من بیر تورکم من شاید الیه بولمیم مدرسه ده ترکی اوخویام من شاید الیه بولمیم دانشگاهدا تورکی...

    سلام من بیر تورکم من شاید الیه بولمیم مدرسه ده ترکی اوخویام من شاید الیه بولمیم دانشگاهدا تورکی دانیشام بونی بولملیم کی تورکی منیم آنا دیلیم دی منیم دیلیم اولن دییر باشقا دیله چونن دییر چوخ یاشایین منینم عزیز قارداشیم آدیزی دا بولمورم همان bmd سسلدیم
  6. noshdaroo

    سالام ایستیردیم سیزنن چوخ تانیش اولام امکان وررسیز؟

    سالام ایستیردیم سیزنن چوخ تانیش اولام امکان وررسیز؟
  7. noshdaroo

    ** براي من نوشتي براي تو نوشتم**

    چشمم در این ظلمت سرا نوری بجز رویت ندید گوشم در این سکوت سخت آهی زتو نشنید باری سخن گو شایدم ماندم دیدم روی تو من رفتنی باشم چرا در این دیار مادری من غربتی باشم چرا شاید توهم قهری زمن یا دست دادی در دستی دگر بامن چنین بودی و هست رفتی دگر بادیگری من هم روم سوی دگر گم گردم از این دودمان...
  8. noshdaroo

    دفتر مدیریت تالار ادبیات

    من هم کاری از دستم بر میاد در این باشگاه؟ دوس دارم کاری بکنم گرچه وقتم کم است ولی دوس دارم:gol::gol::gol:
  9. noshdaroo

    مشاعرۀ سنّتی

    تو کز محنت دیگران بی غمی نشاید که نامت نهند آدمی:gol:
  10. noshdaroo

    مشاعرۀ سنّتی

    یارب روا مدارگدا معتبر شود چون معتبر شود زخدا بی خبر شود :gol:
  11. noshdaroo

    مشاعرۀ سنّتی

    دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا گرچه عمری به خطا دوست خطابش کردم:gol:
  12. noshdaroo

    مشاعرۀ سنّتی

    وای چه خسته میکند تنگی این قفس مرا پیر شدم نکرد از این رنج و شکنجه بس مرا شهریار:gol::gol::gol:
  13. noshdaroo

    ** براي من نوشتي براي تو نوشتم**

    چرا در چشمم اینگونه میایی نکردم من که این گونه اشتباهی تو خود را تعریف بر من می نمایی؟ نگفتم شاعری دانم ولیکن تو خود دانی کی هستی و کجایی؟ برا من تا نویسی من بدانم که در این مملکت کی هستی و کجایی؟ با تشکر از شما نوشدارو:gol::gol::gol::gol:
  14. noshdaroo

    مشاعرۀ سنّتی

    یارم چو قدح بدست گیرد بازار بتان شکست گیرد هر کس که بدید چشم او گفت کو محتسبی که مست گیرد:gol:
  15. noshdaroo

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    شعر شهریار شعر شهریار پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند همتم تا می رود ساز غزل گیرد به دست طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می کند بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمن با خزان هم آشتی و گلفشانی می کند ما به داغ عشق بازی ها نشستیم و هنوز چشم پروین هم چنان چشمک...
  16. noshdaroo

    ** براي من نوشتي براي تو نوشتم**

    هیچ کس را در این غوغا حرفی نیست؟ همه را چشم ها بسته است؟ چرا این مردمان لال گشتند؟ برای خود نمی گویم که من در بند زندانم چه باشد من در دنیا نمانم یا بمانم برای غنچه نشکفته ناگرانم شما هایید آیا زاده ی رستم؟ شما هایید آیا زاده ی آرش؟ کجاست آن فرهاد تیشه بدست؟ چرا این گونه در بند است کاوه باز؟ مگر...
  17. noshdaroo

    مشاعرۀ سنّتی

    مزن بر سر نا توان دست زور که روزی در افتی بپایش چو مور:gol:
  18. noshdaroo

    ** براي من نوشتي براي تو نوشتم**

    آزادی آزادی در این بن بستها دنبال چه می گردی؟ نیابی هر گز از آزادی نشانی تو رهایی از بند این زندان نخواهی تو؟ اگر خواهی دست پیش آر من و تو می شویم بار دگر ما همان چیزی که ما را می رهاند از این بند گران از بند زندان چه ترسی تو از زشتی دیوان چودستت دست من هست نمی ترسم من از پیلان و مزدوران همین...
  19. noshdaroo

    مشاعرۀ سنّتی

    در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد جلوه اي كرد رخت ديد ملك عشق نداشت عين آتش شد از اين غيرت و بر آدم زد:gol:
  20. noshdaroo

    ** براي من نوشتي براي تو نوشتم**

    نمی دانم چه گویم من زتو گویم که ناگه رفتی و تنهام گذاردی نه! من از تو دیگر بریدم کسی دیگر نمی خواهم ! خدا هست خدا با من همان گونه که بود هست این تنهایی و خلوت چه زیباست من و او باهمیم تنها خدا هست دلم در پیش او باشد چه خوب است خدا در یاد من باشد چه خوب است چرا قبلا نبودم من به یادش ولی من را...
بالا