نتایح جستجو

یه روز هیچ کس هیچ جا نمیره.همه میشینند تو خونه هاشون.چون داشت شدیدا بارون می بارید:hate: :hate: :thumbsup2:

ی ی :crying: یکی را دوست می دارم ولی افسوس که او هرگز نمی داند

در یک قفس سیاه و تاریک رنجی که تو برده ای ز غولان بر چهر من است نقش بسته زخمی که تو خورده ای ز دیوان سیمین بهبهانی

اینقدر تتتتتتت ندید:mad: تو چگونه لبریز می شوی وقتی آسمان عمق نگاه توست... و تو از آن منی...

در صمیمیت سیال فضا، خشی خشی می شنوی کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا و از او می پرسی: خانه دوست کجاست..؟ سپهری

و آب بود که می رفت، باد می آمد. شکوفه لبخند، کنار جوی لبانت خموش می پژمرد، چه کوچه خلوت بود...

تو را هنوز اگر همتی به جا مانده ست سفر ، کنیم سفر سفر ادامه ی بودن ز سینه زنگ کدورت زدودن است - آری سفر کنیم و نیندیشیم حمید مصدق

پدر و مادرم ازمن خواستند مهندس بشم وگرنه می خواستم ادبیات بخونم... هدفم هم استخدام در وزارت نفته !!!!

تفاوتی نمی کند که دوستم داشته باشی یا نه..؟ تنها وجودت مرا بس است از هرچه خواستنی ست چه با من باشی و چه بی من...