راهنمايي که بودم يه روز اومده بودن از مدرسه مون فيلمبرداي ميکردن
ظاهرا از صدا و سيما اومده بودن
وقتي داشتن از صف بستن بچه فيلم ميگرفتن يه چيزي که فکر کنم يه سيب گنديده بود خورد تو سر فيلمبردار
اونم حسابي اصباني شدو گفت اينها شروع و تربيت ندارن و رفت
بعدا دوباره راضيش کردن بياد بقيه فيلمو بگيره...