نتایح جستجو

  1. @ RESPINA @

    در دور دست قويي پريده بي گاه از خواب شويد غبار نيل ز بال و پر سپيد. لب هاي جويبار لبريز...

    در دور دست قويي پريده بي گاه از خواب شويد غبار نيل ز بال و پر سپيد. لب هاي جويبار لبريز موج زمزمه در بستر سپيد. در هم دويده سايه و روشن‌. لغزان ميان خرمن دوده شبتاب مي فروزد در آذر سپيد. همپاي رقص نازك نيزار مرداب مي گشايد چشم تر سپيد. خطي ز نور روي سياهي است‌: گويي بر آبنوس...
  2. @ RESPINA @

    در دور دست قويي پريده بي گاه از خواب شويد غبار نيل ز بال و پر سپيد. لب هاي جويبار لبريز...

    در دور دست قويي پريده بي گاه از خواب شويد غبار نيل ز بال و پر سپيد. لب هاي جويبار لبريز موج زمزمه در بستر سپيد. در هم دويده سايه و روشن‌. لغزان ميان خرمن دوده شبتاب مي فروزد در آذر سپيد. همپاي رقص نازك نيزار مرداب مي گشايد چشم تر سپيد. خطي ز نور روي سياهي است‌: گويي بر آبنوس...
  3. @ RESPINA @

    دود مي خيزد ز خلوتگاه من‌. كس خبر كي يابد از ويرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن‌. كي به...

    دود مي خيزد ز خلوتگاه من‌. كس خبر كي يابد از ويرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن‌. كي به پايان مي رسد افسانه ام؟ دست از دامان شب برداشتم تا بياويزم به گيسوي سحر. خويش را از ساحل افكندم در آب‌، ليك از ژرفاي دريا بي خبر. بر تن ديوارها طرح شكست‌. كس دگر رنگي در اين سامان نديد. چشم...
  4. @ RESPINA @

    آنگاه ک با او نخواهی ماند

    و در آن دادگاه گفت: همگی گوش کنید آی آقا ساکت گفتنی دارم ارزشش را دارد که اگر آب به دستت داری به زمین بگذاری این معمای من است این قفس جای من است مجرمم! متهمم! جرمم چیست؟ جز نگاهی که از عشق به یکی از سر جان کردم به خدا باور کنید که ندانستم کیست نه کلامی گفتم نه صدایی کردم...
  5. @ RESPINA @

    دود مي خيزد ز خلوتگاه من‌. كس خبر كي يابد از ويرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن‌. كي به...

    دود مي خيزد ز خلوتگاه من‌. كس خبر كي يابد از ويرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن‌. كي به پايان مي رسد افسانه ام؟ دست از دامان شب برداشتم تا بياويزم به گيسوي سحر. خويش را از ساحل افكندم در آب‌، ليك از ژرفاي دريا بي خبر. بر تن ديوارها طرح شكست‌. كس دگر رنگي در اين سامان نديد. چشم...
  6. @ RESPINA @

    دود مي خيزد ز خلوتگاه من‌. كس خبر كي يابد از ويرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن‌. كي به...

    دود مي خيزد ز خلوتگاه من‌. كس خبر كي يابد از ويرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن‌. كي به پايان مي رسد افسانه ام؟ دست از دامان شب برداشتم تا بياويزم به گيسوي سحر. خويش را از ساحل افكندم در آب‌، ليك از ژرفاي دريا بي خبر. بر تن ديوارها طرح شكست‌. كس دگر رنگي در اين سامان نديد. چشم...
  7. @ RESPINA @

    دود مي خيزد ز خلوتگاه من‌. كس خبر كي يابد از ويرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن‌. كي به...

    دود مي خيزد ز خلوتگاه من‌. كس خبر كي يابد از ويرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن‌. كي به پايان مي رسد افسانه ام؟ دست از دامان شب برداشتم تا بياويزم به گيسوي سحر. خويش را از ساحل افكندم در آب‌، ليك از ژرفاي دريا بي خبر. بر تن ديوارها طرح شكست‌. كس دگر رنگي در اين سامان نديد. چشم...
  8. @ RESPINA @

    دود مي خيزد ز خلوتگاه من‌. كس خبر كي يابد از ويرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن‌. كي به...

    دود مي خيزد ز خلوتگاه من‌. كس خبر كي يابد از ويرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن‌. كي به پايان مي رسد افسانه ام؟ دست از دامان شب برداشتم تا بياويزم به گيسوي سحر. خويش را از ساحل افكندم در آب‌، ليك از ژرفاي دريا بي خبر. بر تن ديوارها طرح شكست‌. كس دگر رنگي در اين سامان نديد. چشم...
  9. @ RESPINA @

    دود مي خيزد ز خلوتگاه من‌. كس خبر كي يابد از ويرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن‌. كي به...

    دود مي خيزد ز خلوتگاه من‌. كس خبر كي يابد از ويرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن‌. كي به پايان مي رسد افسانه ام؟ دست از دامان شب برداشتم تا بياويزم به گيسوي سحر. خويش را از ساحل افكندم در آب‌، ليك از ژرفاي دريا بي خبر. بر تن ديوارها طرح شكست‌. كس دگر رنگي در اين سامان نديد. چشم...
  10. @ RESPINA @

    دود مي خيزد ز خلوتگاه من‌. كس خبر كي يابد از ويرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن‌. كي به...

    دود مي خيزد ز خلوتگاه من‌. كس خبر كي يابد از ويرانه ام ؟ با درون سوخته دارم سخن‌. كي به پايان مي رسد افسانه ام؟ دست از دامان شب برداشتم تا بياويزم به گيسوي سحر. خويش را از ساحل افكندم در آب‌، ليك از ژرفاي دريا بي خبر. بر تن ديوارها طرح شكست‌. كس دگر رنگي در اين سامان نديد. چشم...
  11. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    صدا کن مرا. صدای تو خوب است. صدای تو سبزینه‌ی آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید. در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف در متن اداراک یک کوچه تنهاترم. بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ...
  12. @ RESPINA @

    فدای تو ببخشید............

    فدای تو ببخشید............
  13. @ RESPINA @

    سلام...... از آواتارم معلوم نیست؟؟؟؟؟/

    سلام...... از آواتارم معلوم نیست؟؟؟؟؟/
  14. @ RESPINA @

    سلام عزیز خوبی؟ منم خوبم شکر خدا اوضاع شما چطوره؟ قابلی نداره من همیشه به یاد دوستای خوبی مثل...

    سلام عزیز خوبی؟ منم خوبم شکر خدا اوضاع شما چطوره؟ قابلی نداره من همیشه به یاد دوستای خوبی مثل شما هستم.... موفق باشی عزیز
  15. @ RESPINA @

    سلام آبجی گلم خوبی؟؟؟؟ وای نمیدونی چقدر این شعر رو دوست دارم. این شعر و دادم به یه خطاط واسم...

    سلام آبجی گلم خوبی؟؟؟؟ وای نمیدونی چقدر این شعر رو دوست دارم. این شعر و دادم به یه خطاط واسم نوشته... مرسی عزیز
  16. @ RESPINA @

    سلام چطوری خواهر؟ اوضاع خوبه خوش میگذره؟ موفق باشی

    سلام چطوری خواهر؟ اوضاع خوبه خوش میگذره؟ موفق باشی
  17. @ RESPINA @

    از خانه بدر ، از كوچه برون‌، تنهايي ما سوي خدا مي رفت‌. در جاده ، درختان سبز، گل ها وا، شيطان...

    از خانه بدر ، از كوچه برون‌، تنهايي ما سوي خدا مي رفت‌. در جاده ، درختان سبز، گل ها وا، شيطان نگران‌: انديشه رها مي رفت‌. خار آمد، و بيابان ، و سراب‌. كوه آمد و ، خواب‌. آواز پري : مرغي به هوا مي رفت؟ - ني ، همزاد گياهي بود، از پيش گيا مي رفت‌. شب مي شد و روز. جايي‌، شيطان نگران‌...
  18. @ RESPINA @

    از خانه بدر ، از كوچه برون‌، تنهايي ما سوي خدا مي رفت‌. در جاده ، درختان سبز، گل ها وا، شيطان...

    از خانه بدر ، از كوچه برون‌، تنهايي ما سوي خدا مي رفت‌. در جاده ، درختان سبز، گل ها وا، شيطان نگران‌: انديشه رها مي رفت‌. خار آمد، و بيابان ، و سراب‌. كوه آمد و ، خواب‌. آواز پري : مرغي به هوا مي رفت؟ - ني ، همزاد گياهي بود، از پيش گيا مي رفت‌. شب مي شد و روز. جايي‌، شيطان نگران‌...
بالا