سلام ، نه اصلانم اینجوری که شما فکر میکنید نیست
این برداشت شخصی من از زمستونه، از سرما، از ....
اما اینجا گرم، مثل گرمای خونه تو یه شب سرد، مثل نگاه گرم مادر
اینجا تناقض داره مثل لطافت دستهای زبر پدر(برای من زمستون این معنا رو میده نه که زمستون بد باشه)
به هر حال اگه سوتفاهمی پیش اومده معذرت میخوام
میبینی چه خر تو خری شده...
اینجورجاها نفسم بند میاد
کلی حرف دارم، ناکس حرفم نمیاد...
گلوم رو به تنگ آوردن این همه حرفایه نا گفته
کی این بغضها خدایا فریاد میشن
گفتن و نگفتن همش آخرش خفه شدن
میخوام از فریاد خفه بشم تا اینکه از درد نگفتن و سکوت دق کنم و جون بدم
ای بابا حالا ما خواستیم دو کلمه دل نوشته بزنیم به برگ
کاغذ و قلم آسمون و زمین بر سرمون خراب شد...
بیخیال شدیم
انگار من و حرفای دلم باید تا دنیا دنیاست با هم تنها باشیم