سال ها پابه پای انتظار راه می رفتم
تا دریا را ، از نگاه تو بشنوم
…
راستی
باران خنده هایت چه بی صداست
رنگین كمان دلت كه ظهور می كند ،
پاییز
رویای پیر جنگل می شود
سرخ ، سبز ، نارنجی و زرد
...
اما
حالا
از آن همه ترانه آبی -
من مانده ام و
ستاره چشمان تو -
و اجاق سرد شعر هایم ...