نتایح جستجو

به قول قدیما: توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود:D

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

عاشقي را شرط ناله و فرياد نيست تا كسي از جان شيرين نگذرد فرهاد نيست تا نشد رسواي عالم كس نشد استاد عشق نيم رسوا عاشق اندر فن خود استاد نيست :gol:

گر من سر تار هر خسی داشتمی معشوقه در این شهر بسی داشتمی ور بر دل خود دست رسی داشتمی در هر نفسی هم نفسی داشتمی با تشکر از شعر های زیبای M2002k :gol:

داستان غم هجران تو گفتم با شمع آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد

شبی یاد دارم که چشمم نخفت شنیدم که پروانه با شمع گفت که من عاشقم گر بسوزم رواست تورا گریه و سوز باری چراست؟

تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم آهسته ز فرقت تو فریاد کنم وقت است که دست از دهنم بردارم از دست غمت هزار بیداد کنم

همش رو درست اومدی اما..... اما چی؟! اما اون آخرش رو خراب کردی :D عمران-سازه :) نمیدونم چرا ملت فکر میکنن دانشگاه آزاد هتله؟! به خود من کلی دانشگاهها خواستن بورسیه تحصیلی بدن که برم اونجا.. ولی من گفتم اول وطنم رو میسازم بعدش اگه وقت شد اونورا هم میام :cool:

مرا بر معبد چشمت بیاویز که من قندیل معبدهای دردم

عاشق که شدی راز نگه دار چو خاک چون باد مکن ساخته خلق خراب چون آتش بی باک زی و هیبت ناک چون آب روان باش ز هر زحمت پاک

عقدت نکنم اگر چه دل داده شدم این عشق به برگی کاغذ اعتبارش نیست باشد به میان من و تو سری پنهان کین عشق بجز در خفا چیزی نیست! البته درست یادم نیست شعرش امیدوارم درست باشه

تو تماشاگر خلقی و من از باده شوق مستم آنگونه که یارای تماشایم نیست

درخت سرو بودم كنج بيشه تراشيدن مرا با ضرب تيشه تراشيدن مرا قليون بسازن كه آتش بر سرم باشه هميشه

لشگر گه عشق عارض خرم توست زنجیر بلا زلف خم اندر توست آسایش صد هزار جان یکدم تست ای شادی ان دل که در آن دل غم توست

تا ما به سر کوی تو آرام گرفتیم اندر صف دلسوختگان نام گرفتیم

دوش دیدم که ملائک در می خانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

روی بنمای و مرا گوی که دل از جان برگیر پیش شمع آتش پروانه بجان کو درگیر در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ بر سر کشته خویش آی و ز حناکش برگیر

سيه چشمي كه بچه ميدهي شير سرت را از روي گهواره برگير اگر چون مادرت خواهي شوي پير شبي ما را به جاي شوهرت گير! :D شوخی بود جدی نگیر! (;

من قامت بلند تو را در قصیده ای با نقش قلب سنگ تو تصویر میکنم

در اصل یکی بد است جان من و تو پیدای من و تو و نهان من و تو باشد که گویم آن من و تو برخواست من و تو از میان من و تو شمس