نتایح جستجو

در آتش باش جان من یکی چندی چو نرم آهن که گر آتش نبودی خود رخ آیینه که زدودی چه آسان می شود مشکل به نور پاک اهل دل چنانک آهن شود مومی ز کف شمع داوودی ***مولانا***

یکی لحظه قلندر شو قلندر را مسخر شو سمندر شو سمندر شو در آتش رو به آسانی در آتش رو در آتش رو در آتشدان ما خوش رو که آتش با خلیل ما کند رسم گلستانی ***مولانا***

اي پسته سلام/ممنون که توضیح دادین. برای حاله دنیا رو بردن نباید چشمها رو بست.باید چشمها رو شست و جوره دیگه نگاه کرد.جمله تکراریه اما حقیقته.حتما نباید اتفاقهای خوب خوب بیوفته تا ادم حالشو ببره.تو زشتی ها هم چیزهایی هست که درسته شاید به صورت مستقیم فاز ندن اما اگه یک کم جهت دید عوض بشه میشه یه...

دانی به چه چرخ ،عصار بود بر دایره پوچ ،دوار بود کامی دهدت این دم جانا گیرد دم دیگر،کین سیار بود ***my own***

چاهي كه بر راهي ‏‏ بركنده قدر گاهي داني چو تقدير است در او مشو، آگاهي ***my own***

یکی مطرب همی خواهم در این دم که نشناسد ز مستی زیر از بم حریفی نیز خواهم غمگساری ز بی خویشی نداند شادی از غم

دي کوزه‌گري بديدم اندر بازار بر پاره گلي لگد همي زد بسيار و آن گل بزبان حال با او مي‌گفت من همچو تو بوده‌ام مرا نيکودار

نصيب من خسته دل ندانم چيست حبيب من غريب و طبيب ندانم كيست ***my own***

نی می نالد همی ،بر وصل رسیدی آدمی گر خویش خویش ویران کنی، گر تو بمانی بر دمی ***my own***

با پیر بلخ نويسنده : محمدجعفر مصفا

در کارگه کوزه‌گري کردم راي در پايه چرخ ديدم استاد بپاي ميکرد دلير کوزه را دسته و سر از کله پادشاه و از دست گداي

وای که از بسیار ها،بر من رسیده خارها وانگه رها از نارها، زر نا طلب خروارها ***my own***

با تشكر از كارارزشمندتان در مورد تاريخ ويل دورانت اگر همين كار روبا تاريخ طبري هم انجام دهيد ممنون مي شويم دانلود کامل کتاب تاریخنامه طبری نوشته محمد ابن جریر طبری http://rapidshare.com/files/58684479/Tabari_Volume_01.pdf http://rapidshare.com/files/58685805/Tabari_Volume_02.pdf...

تو زبون تن خاکی و چو باد توسن عمر تو، در تاختن است دل ویرانه عمارت کردن خوشتر از کاخ برافراختن است ***پروين***

مرغزار دل و دلدار با عشق شده گلزار دانه به دلي بسپار ني هر كلخ و شنزار ***my own***

دل به تو بسپارده ام تنها مرو اي كه دل را مي بري بي ما مرو ***my own***

من می نه ز بهر تنگدستی نخورم یا از غم رسوایی و مستی نخورم من می ز برای خوشدلی میخوردم اکنون که تو بر دلم نشستی نخورم

آيينه گويد به نما عكس ببين اصل نگشا آيينه نظر گشا هست ببين خود ننما ***my own***

دانی به چه چرخ ،عصار بود بر دایره پوچ ،دوار بود کامی دهدت این دم جانا گیرد دم دیگر،کین سیار بود ***my own***

اگر به خار و خسی فتنه‌ای رسد در دشت گناه داس و تبر نیست، جرم خارکن است ز من چگونه ترا پاره گشت پهلو و دل خود آگهی، که مرا پیشه پاره دوختن است پروين اعتصامي