نتایح جستجو

  1. melika

    مشاعرۀ سنّتی

    ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو ور هست بگو نیست بگو راست بگو
  2. melika

    درخواست های مرتبط با | پرسش های درسی مهندسی شیمی

    نمی خوام نا امید شی ولی بهتره بذاری برای ترم دیگه چون دیگه از همین الان هم شروع کنی نمی رسی.
  3. melika

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    بین گلها تو گل سر سبدی چه کسی گفته عزیزم تو بدی؟ خوب من حوصله کن قهر بد است تو که راه دل من را بلدی ماه من نیست نه با آن همه نیست آسمان پیش نگاهت عددی خواب و بیداری تو لحظه ی صبح چه کسی دیده چنین جزر و مدی؟ دیگر از حوصله خالی شده ام باید از عشق بگیرم مددی.
  4. melika

    مشاعرۀ سنّتی

    تو را گم ميكنم هر روز و پيدا ميكنم هر شب بدين سان خوابها را با تو زيبا ميكنم هر شب
  5. melika

    مشاعرۀ سنّتی

    ديدي آن را كه تو خواندي به جهان يار ترين چه دلازار ترين شد چه دلازار ترين
  6. melika

    مشاعرۀ سنّتی

    دوست دارم كه بخواني غزل ايجاد كني دوست دارم كه بخندي عسل ايجاد كني
  7. melika

    مشاعرۀ سنّتی

    دوباره شاد لذت نبرد تن به تن تو و دوباره شرم ارتكاب اين گناه من
  8. melika

    مشاعرۀ سنّتی

    تو در من آن تب گرمي كه آبم ميكند كم كم نگاهت نيز چون مستي خرابم مي كند كم كم.
  9. melika

    مشاعرۀ سنّتی

    زرد است كه لبريز حقايق شده است تلخ است كه با مرگ موافق شده است عاشق نشدي و گرنه مي فهميدي پاييز بهاري است كه عاشق شده است.
  10. melika

    مشاعرۀ سنّتی

    تو را دارم اي گل جهان با من است تو تا با مني جان جان با من است
  11. melika

    مشاعرۀ سنّتی

    رنگ سال گذشته را دارد همه ي لحظه هاي امسالم سيصدوشصت وپنج حسرت را مي كشم همچنان به دنبالم
  12. melika

    مشاعرۀ سنّتی

    مي تواني تو به من زندگاني بخشي يا بگيري از من آنچه را مي بخشي.:gol:
  13. melika

    مشاعرۀ سنّتی

    يك لحظه خواست روي زمين خم شود نشد ميخواست مثل حضرت آدم شود نشد كوشيد خوابهاي قشنگي كه ديده بود در خاطرش دوباره مجسم شود نشد
  14. melika

    مشاعرۀ سنّتی

    نگو نگو به آن چشمها نمي ايد همان عزيز وفادار سابقم باشي.
  15. melika

    مشاعرۀ سنّتی

    دانست تا ابد به تو هرگز نمي رسم روز ازل دو چشم مرا تر درست كرد.
  16. melika

    مشاعرۀ سنّتی

    تقديم به پرنده ي نا باورم "غزل" تقديم به هميشه ي غم دخترم "غزل"
  17. melika

    مشاعرۀ سنّتی

    هميشه برده خواه تو هميشه مات خواه من بچين دوباره ميزنيم سفيد تو سياه من
  18. melika

    مشاعرۀ سنّتی

    رسيده بود به من مثل ميوه اي مرغوب كه احتياج به دستي براي چيدن داشت. خدا دوباره مرا آزمايشم مي كرد. خدا كه ريگ به كفشش در آفريدن داشت!
  19. melika

    مشاعرۀ سنّتی

    دوباره سايه سنگين روي خود را خورد زمين كه جاذبه اش خصلت جويدن داشت وسبز سبز فرو برد در خودش او را هميشه حسرت روزي به او رسيدن داشت.
  20. melika

    مشاعرۀ سنّتی

    میتوانی تو به من زندگانی بخشی یا بگیری از من آنچه را می بخشی.
بالا