عشق و شباب و رندي مجموعه مراد است
چون جمع شد معاني گوي بيان توان زد
شد رهزن سلامت زلف تو وين عجب نيست
گر راه زن تو باشي صد كاروان توان زد
حافظ به حق قرآن كز شيد و زرق بازآي
باشد كه گوي عيشي در اين جهان توان زد
راهي بزن كه آهي بر ساز آن توان زد
شعري بخوان كه با او رطل گران توان زد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندي بر آسمان توان زد
قد خميده ما سهلت نمايد اما
بر چشم دشمنان تير از اين كمان توان زد
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
دل بي تو به جان آمد وقت است كه بازآيي
دايم گل اين بستان شاداب نمي ماند
درياب ضعيفان را در وقت توانايي
ديشب گله زلفش با باد همي كردم
گفتا غلطي بگذر زين فكرت سودايي
صد باد صبا اين جا با سلسله مي رقصند
اين است حريف اي دل تا باد نپيمايي
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
دل بي تو به جان آمد وقت است كه بازآيي
دايم گل اين بستان شاداب نمي ماند
درياب ضعيفان را در وقت توانايي
ديشب گله زلفش با باد همي كردم
گفتا غلطي بگذر زين فكرت سودايي
صد باد صبا اين جا با سلسله مي رقصند
اين است حريف اي دل تا باد نپيمايي
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
دل بي تو به جان آمد وقت است كه بازآيي
دايم گل اين بستان شاداب نمي ماند
درياب ضعيفان را در وقت توانايي
ديشب گله زلفش با باد همي كردم
گفتا غلطي بگذر زين فكرت سودايي
صد باد صبا اين جا با سلسله مي رقصند
اين است حريف اي دل تا باد نپيمايي
ز كوي مغان رخ مگردان كه آن جا
فروشند مفتاح مشكل گشايي
عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد مي برد شيوه بي وفايي
دل خسته من گرش همتي هست
نخواهد ز سنگين دلان موميايي
مي صوفي افكن كجا مي فروشند
كه در تابم از دست زهد ريايي
نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست
گره بگشود از ابرو و بر دل هاي ياران زد
من از رنگ صلاح آن دم به خون دل بشستم دست
كه چشم باده پيمايش صلا بر هوشياران زد:gol:
و گر رسم فنا خواهي كه از عالم براندازي
برافشان تا فروريزد هزاران جان ز هر مويت
با اجازه من باید برم موفق و پیروز باشی
به امید دیدار:gol::gol::gol::gol: