نتایح جستجو

  1. Ghazal Mo

    مشاعرۀ سنّتی

  2. Ghazal Mo

    مشاعرۀ سنّتی

  3. Ghazal Mo

    مشاعرۀ سنّتی

  4. Ghazal Mo

    مشاعرۀ سنّتی

    زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
  5. Ghazal Mo

    مشاعرۀ سنّتی

    من آن نیم که حلال از حرام نشناسم که باده با تو حلال است و آب بی تو حرام
  6. Ghazal Mo

    مشاعرۀ سنّتی

    درد ما را نیست درمان الغیاث هجر ما را نیست پایان الغیاث
  7. Ghazal Mo

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    اومد پيشم حالش خيلي عجيب بود فهميدم با بقيه فرق ميکنه گفت :حاج آقا يه سوال دارم که خيلي جوابش برام مهمه گفتم : چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال ميشم بتونم کمکتون کنم گفت: من رفتني ام! گفتم: يعني چي؟ گفت: دارم ميميرم! گفتم: دکتر ديگه اي، خارج از کشور؟ گفت: نه همه اتفاق نظر دارن،...
  8. Ghazal Mo

    مشاعرۀ سنّتی

    نیکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار بد پسندی جان من برهان نادانی بود
  9. Ghazal Mo

    مشاعرۀ سنّتی

    هر که را خوابگه آخر به دو مشتی خاک است گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
  10. Ghazal Mo

    مشاعرۀ سنّتی

    شب چو در بستم و مست از می نابش کردم ماه اگر حلقه به در کوفت جوابش کردم
  11. Ghazal Mo

    مشاعرۀ سنّتی

    مرنجان دلم را که این مرغ وحشی ز بامی که برخاست مشکل نشیند
  12. Ghazal Mo

    مشاعرۀ سنّتی

    تا بود نسخه ی عطری دل سودا زده را از خط غالیه سای تو سوادی طلبیم
  13. Ghazal Mo

    مشاعرۀ سنّتی

    نه من از پرده ی تقوا به در افتادم و بس پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت
  14. Ghazal Mo

    مشاعرۀ سنّتی

    از سینه ی تنگم دل دیوانه گریزد دیوانه عجب نیست که از خانه گریزد من از دل و دل از من دیوانه گریزان دیوانه ندیدم که ز دیوانه گریزد
  15. Ghazal Mo

    مشاعرۀ سنّتی

    در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
  16. Ghazal Mo

    مشاعرۀ سنّتی

    دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم
  17. Ghazal Mo

    مشاعرۀ سنّتی

    و به آنان گقتم سنگ آرایش کوهستان نیست همچنانی که فلز زیوری نیست به اندام کلنگ
  18. Ghazal Mo

    مشاعرۀ سنّتی

    مگر تو شانه زدی زلف عنبر افشان را که باذ غالیه سا گشت و خاک عنبر بوست
  19. Ghazal Mo

    خلوتی با خدا

    دوستان می دونم اینجا قراره حرف های خودمونو به خدا بگیم ولی وقتی اینو دیدم دیگه حرفم نیومد........ نامه ای از سوی پروردگار به همه انسان ها سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد ه‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام ( ضحی 1-2) افسوس که هر کس را به...
  20. Ghazal Mo

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    آیا می دانستی؟ آدامسی که به روی زمین پرت میشه برا پرنده {ها} حکم تکه نان را دارد و وقتی پرنده اقدام به خوردن آن می کند در {گلو} گیر کرده و مانع از این میشه که پرنده هر نوع آب و غذای واقعی را قورت بدهد به این ترتیب پرنده به طرز دردناکی آن هم ذره ذره جان می دهد. این مطلب را به اشتراک بگذارید و...
بالا