نتایح جستجو

  1. پرنسس پریا

    عقل و چشم؟

    باورت میشه؟ خخخخخ
  2. پرنسس پریا

    عقل و چشم؟

    چشمشون سر جاشه اما عقلشونم مثل انگل چسبیده به چشمشون
  3. پرنسس پریا

    مشاعرۀ سنّتی

    تو ای چشمان به خوابی سرد و سنگین مبتلا کرده شبیخون خیالت هم شب از شب زنده داران پرس
  4. پرنسس پریا

    مشاعرۀ سنّتی

    آفرین کوچولو:)
  5. پرنسس پریا

    مشاعرۀ سنّتی

    هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست
  6. پرنسس پریا

    مشاعرۀ سنّتی

    هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه بدتر از خواستن این لطمه نتوانستن
  7. پرنسس پریا

    مشاعرۀ سنّتی

    همه دانند که در صحبت گل خاری هست نه من خام طمع عشق تو می‌ورزم و بس
  8. پرنسس پریا

    مشاعرۀ سنّتی

    من هر شعریو که بخوام جواب میدم:) من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست
  9. پرنسس پریا

    مشاعرۀ سنّتی

    یا شب و روز بجز فکر توام کاری هست به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس
  10. پرنسس پریا

    مشاعرۀ سنّتی

    رفتی از این شهر و نگفتی که من شیفته ی در بدری داشتم دل به رهش پر زد و میگفت باز کاش که من بال و پری داشتم
  11. پرنسس پریا

    مشاعرۀ سنّتی

    می توان با این خدا پرواز کرد سفره ی دل را برایش باز کرد می توان درباره ی گل حرف زد صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد
  12. پرنسس پریا

    مشاعرۀ سنّتی

    سر به دامان تو بگذارم و در خواب روم گل به گل ، سنگ به سنگ این دشت یادگاران تو اند
  13. پرنسس پریا

    مشاعرۀ سنّتی

    تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت. من همه، محو تماشای نگاهت
  14. پرنسس پریا

    مشاعرۀ سنّتی

    در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید
  15. پرنسس پریا

    مشاعرۀ سنّتی

    هر فصل از وحشت رسوا شدن هنوز مارا به رنگ جماعتشان رنگ میزنند
  16. پرنسس پریا

    مشاعرۀ سنّتی

    تساوی اشتباهی فاحش و محض است نگاه بچه‌ها ناگه به یک سو خیره گشت و معلم مات بر جا ماند
  17. پرنسس پریا

    مشاعرۀ سنّتی

    تو میر عشقی عاشقان بسیار داری پیغمبری، با جان عاشق کار داری
  18. پرنسس پریا

    مشاعرۀ سنّتی

    رود گوشه اى دور و تنها بمیرد در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب که خود در میان غزل ها بمیرد
  19. پرنسس پریا

    مشاعرۀ سنّتی

    مسکین برفت و اینک بر تو گذاشت جا را مجروح هجرت ای جان مرهم ز وصل خواهد
  20. پرنسس پریا

    مشاعرۀ سنّتی

    ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش بر در دل روز و شب منتظر یار باش
بالا