نتایح جستجو

اين روزها که جرات ديوانگي کم است، بگذار باز هم به تو برگردم ! بگذار دست کم، گاهي تو را به خواب ببينم ! بگذار در خيال تو باشم ! بگذار . . . بگذريـم . . . !

اين روزها که جرات ديوانگي کم است، بگذار باز هم به تو برگردم ! بگذار دست کم، گاهي تو را به خواب ببينم ! بگذار در خيال تو باشم ! بگذار . . . بگذريـم . . . !

[IMG]

[IMG]

[IMG]

چرا دنیا نمی فهمد که انجا پای دیوار دختری ارام و غمگین میدهد جان مردکی با صورتی ارام و مهتابی امان میخواهد از طوفان نسیمی سرد و بی پروا میزند سیلی به گوش کودکی تنها چرا دنیا نمی فهمد که در خانه ای در انتهای کوچه ای تاریک و تنگ عده ای هستند که می خواهند مرگ خود را از خدا یا کلاغی روی بام...

چرا دنیا نمی فهمد که انجا پای دیوار دختری ارام و غمگین میدهد جان مردکی با صورتی ارام و مهتابی امان میخواهد از طوفان نسیمی سرد و بی پروا میزند سیلی به گوش کودکی تنها چرا دنیا نمی فهمد که در خانه ای در انتهای کوچه ای تاریک و تنگ عده ای هستند که می خواهند مرگ خود را از خدا یا کلاغی روی بام...

نرو من بي تو ميميرم! اين جمله به ظاهر ساده پژواك تمامي فريادهاي بي صدايي است كه در گلويم به زنجير كشيده شده و من قدرت بيان كردنش را ندارم!!! براستي چشمان اشكبار من لرزش پيانو وار اندام ظريف من قلب به خاك و خون كشيده بينواي من هيچ كدام برايت اهميتي ندارد؟؟؟!!! مجنون...

هوای فاصله سرد است من از کلاف دلم برایت خیالی گرم میبافم

وقتی هرم نفسهایت گوشم را نوازش می دهدو خاطرات تلخ وشیرین گذشته را به یادم میاورد دیگر برایم تفاوتی نمیکند روزگار برایم چه خوابی دیده و سرنوشت چه آینده ای را رقم زده! مگر من از این دنیا چه چیزی می خواهم غیر ازتو؟ حال که تو در کنارمنی پس دیگر مابقی امکانات این دنیا چه اهمیتی دارد که...

سکوت می کنم تا تو نوسان بی انتهای صدایی را که به تصرف دستان بی رحم بغض در آمده, نبینی! نگاهم را به سنگ فرش خیابان می سپارم تا تو متوجه شبنم هایی که در گلبرگ نگاهم خودنمایی می کند نشوی! دستانم را در در هم قفل می کنم تا تو به دستان بی پناه من که بی وفقه دستان پر سخاوت تو را می طلبند...

سکوت می کنم تا تو نوسان بی انتهای صدایی را که به تصرف دستان بی رحم بغض در آمده, نبینی! نگاهم را به سنگ فرش خیابان می سپارم تا تو متوجه شبنم هایی که در گلبرگ نگاهم خودنمایی می کند نشوی! دستانم را در در هم قفل می کنم تا تو به دستان بی پناه من که بی وفقه دستان پر سخاوت تو را می طلبند...

سکوت می کنم اما تو به چشمانم بنگر ترانه سرایی چشمانم را ببین نت های عاشقانه دلم همه و همه درساز نگاهم آشکاراست...

تو پشت شیشه ای دست هایت کو ؟ تا با دستان من برای هم بودن را گره بزنیم بیا با هم دیوار از هم جدایی را بشکنیم فریادی در مشت و نسیمی در نگاه به تو رسیده ام بلور نگاهت افسانه تنهایی را خاموش می کند و پیامت را در دست هایم می ریزد این تویی....

من در قلب تو یه خاطره شیرینم اما تو در قلب من یه شاهزاده بی ادعا کاش قلب من هم مثل قلب تو بود... کاش میتوانست با خاطرات شاهزاده خود زندگی کند کاش هر نفس دلتنگت نمی شد اما افسوس...

مردی سیگار به دست را که دیدی به چشم تمسخر به او نگاه نکن فکر نکن سیگار کشیدنش بخاطر بی ارادگیش است بدان قلبش پر است از زخم هایی که دیگران با اراده محکم بر دل او نگاشته اند! و دختری سیگار به دست را که دیدی فکر نکن اون فا… است بدان قلبش پر است از غم های مردانه ای که با دود سیگار التیام...

دیرزمانی است که انتظار مرا احاطه کرده انتظاری که پایان مبهمی دارد انتظاری که بیش از پیش دشوار می شود وقتی زمانه نهی ات می کند وقتی سیاهی و پلیدی در اطرافت سایه می گستراند وقتی همراهی نداری و وقتی نمی توانی او را لمس کنی ... ساعتی پیش بود یا شاید چند روزی باشد که آسمان اجازه داد...

سلام دیدم هستید گفتم حالتون رو بپرسم...

یه فرشته فرستادم تا مراقبت باشه اما برگشت... پرسیدم چرا برگشتی؟.. گفت : فرشته ها نمیتونن مراقب فرشته ها باشن.. 20 تا فرشته تو دنیا هست که 10 تا شون خوابن و 9 تاشون دارن بازی میکنن یکیشون هم داره این پیام و میخونه... این پیام جک نیست یه واقعیته.. فردا بهترین روز زندگیت خواهد بود. این پیام...

اعتراف میکنم دوستت دارم بی تو میمیرم تو یگانه مرد زندگی منی تو شاهزاده قصر شیشه ای قلب منی من جز تو کسی را نمیخواهم جز آغوش تو در آغوش دیگری نمی آرامم جز حصار دستان تو در دستان کسی نمی سایم من تو را میخواهم با دل و جان... مجنون من کنارم بمان...