نتایح جستجو

تویی که مرا در سقوط میبینی تا به حال اندیشیده ای که شاید خود وارونه ایستاده ای؟؟؟؟؟!!!!!

هَميـــشه ميگفتـــــي : مـــــــن ، يه تار مُوي تو را به هيچ کَس نميــــــدَهم! اينقَدر تار هاي مويِ مَن را به اين و آن دادي تا کَچَــــل شدم !

شیشه نازک احساس مرا دست نزن! چندشم میشود از لک انگشت دروغ!!! آنکه می گفت که احساس مرا میفهمد.... کو..کجا رفت؟ که احساس مرا خوب فروخت !

مــن كـه خــدا نيـستـــم بـگــم : "صـــد بــار اگــر تـوبــه شكـستــي، بــاز آي ..." ! رفــتـي ؟! ... "بــــه ســــــــــلامـــــــــــ ــــت"

شهری را که تو خراب کردی خواهم ساخت واین بار نه باتو بلکه با خویشتن خویش من افتاده ام تا بلند شدن رابیاموزم من خواهم ساخت کلبه ام را بر بلندترین قله ی این شهر واین بار شهر مرا نگاه می کند اذهانم را اینبار نه برای تو بلکه برای آزادی پریشان خواهم کرد

دلم یک کوچه می خواهد، بی انتها ... و خدا ... که با هم کمی قدم بزنیم ...

خدايا ..! در ليست آدمهايت اشتباهي شده است... اسم من که ايوب نيست ...

"آنه" تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؟وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود. با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت ...از تنهایی مصومانه دستهایت آیا میدانی که در هجوم دردها و غمهایت ودر بی گدار ملال آور دوران زندگیت حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود؟ "آنه" اکنون آمده...

زنی را دیدم زاده شده بود تا دختر کسی باشد بالید تا خواهر کسی باشد ازدواج کرد ...تا زن کسی باشد زاد تا مادر کسی باشد برای همه کسی بود و برای خودش هیچ کس

برای دردهایم نشانه میگذارم ؛ تا یادم بماند ، کجا دست خدا را رها کردم!

سلاااااااااام...چطوری؟خوبی؟خوش میگزره؟چه خبرا؟ درسا خوبن مهندس؟

شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیر.شخصیت من چیزیه که من هستم،اما برخورد من بستگی داره به اینکه " تو " کی باشی

خدایا!! مــرا كه آفریدی گارانتـی هم داشتم؟ دلـم دیگر كار نمیكند

دلم برای خودم تنگ شده است حرف هایی هست برای نگفتن . بغض هایی هست که آغوش دوست نمی طلبد و اشک هایی که سیلشان را تنها متکای تختت تاب می آورد و من پرم از همه ی اینها . گاهی آنچنان دلم برای خودم تنگ می شود که یعقوب بهر یوسف . گاهی آنچنان بی قرار دیدار خودم می شوم که هر ثانیه برایم حکم هزار سال را...

ای روزگار .... من راههای نرفته بسیار دارم اما با تو یکی زیادی راه آمده ام

خسته ام روحــم مـي خواهد برود يك گوشه بنشيند پشتش را بكند به دنيــا ؛ پاهايش را بغـل كند و بلند بلند بگويد : من ديگر بــازي نمي كنم خستــه ام

دلی شکسته تر از نای نی لبک دارم یواش! دست نزن! شیشه ام ترک دارم چه قدر وسوسه در چشم انتخاب من است که بر صداقت آیینه نیز شک دارم رفیق! بار غریبی به دوش من ماند ست که احتیاج به یک دوست یک کمک دارم صدا زدم که: به من در قبال سکه ی زخم چه می دهید؟ یکی گفت: من نمک دارم من و تو هردو...

کسی كه نگاهت را نمی فهد؛ توضیح های طولانی ات را هم نخواهد فهمید

خیلی دیر رسیدی ای دوست هفت تا کفن پوسوندم پیرهن سیاه تنت کن من فقط یه استخونم