نتایح جستجو

  1. hd_memar

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    خسییییس بودی رفت یکی دیگه گرفت
  2. hd_memar

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    خسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییس
  3. hd_memar

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    شب خوش تشنه ام مریم!
  4. hd_memar

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت. دندان هایی نامتناسب با گونه هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره. روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند! نقطه مقابل او دختر زیباروی و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او...
  5. hd_memar

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    :crying2::crying2::crying2::crying2:
  6. hd_memar

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    گرگ عاشق گرگ طبق عادت قديم خود پسرش را به خانه بزبز قندی فرستاد پسر بعد از ساعتی دست خالی برگشت و پس از آن روز نه غذا خورد نه حرف زد گرگ جوان عاشق حبه انگور شده بود!!!!
  7. hd_memar

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    :wallbash::wallbash::wallbash::wallbash:
  8. hd_memar

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    چند قورباغه از جنگلي عبور مي کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عميقي افتادند. بقيه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و و قتي ديدند که گودال چقدر عميق است به دو قورباغه ديگر گفتند : ديگر چاره ايي نيست .شما به زودي خواهيد مرد . دو قورباغه حرفهاي آنها را نشنيده گرفتند و با تمام...
  9. hd_memar

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    من استسمار شدم! قصه که باید بگم تازه همش از قصه هام ایراد می گیرن بعدم سرمو به دیفال می کوبم میگن نگرانه دیفالیم!
  10. hd_memar

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    یك روز سوراخ كوچكی در یك پیله ظاهر شد. شخصی نشست و چند ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ كوچك ایجاد شده درپیله نگاه كرد. سپس فعالیت پروانه متوقف شد و به نظر رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد. آن شخص تصمیم گرفت به پروانه كمك كند و با قیچی پیله را باز كرد. پروانه...
  11. hd_memar

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است. دستشو گرفتم و گفتم: باید راجع به یک موضوعی باهات صحبت کنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنیدن حرف های من شد. دوباره سایه رنجش و غم رو توی چشماش دیدم. اصلا نمی دونستم چه طوری باید بهش بگم، انگار دهنم باز نمی شد. هرطور بود باید بهش می...
  12. hd_memar

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    :cry:مریم! دیواررررر!:crying2::crying2::crying2:
  13. hd_memar

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    ميدونيد چرا منشي ام رو اخراج كردم؟ از حق نميشه گذاشت، احساس خوبي بهم دست داد از اينكه يكي يادش بود. تقريباً تا ظهر به كارام مشغول بودم. بعدش ژانت درو زده و اومد تو و گفت: ميدونين، امروز هواي بيرون عاليه؛ از طرف ديگه امروز تولدتون هست،...
  14. hd_memar

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    فقط واسه قصه؟؟؟؟؟؟!
  15. hd_memar

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    درخواست سیانور از داروخانه خانمی وارد داروخانه می شه و به دکتر داروساز میگه که به سیانور احتیاج داره! داروسازه میگه واسه چی سیانور می‌‌خوای؟ خانمه توضیح می ده که لازمه شوهرش را مسموم کنه. چشم‌های داروسازه چهارتا می شه و میگه: خدا رحم کنه، خانوم...
  16. hd_memar

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    :wallbash::wallbash::wallbash::wallbash::wallbash::wallbash:
  17. hd_memar

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    شانگهای یا پکن دو روستایی می خواستند برای یافتن شغل به شهر بروند. یکی از آن ها می خواست یه شانگهای برود و دیگری به پکن . اما در اتاق انتظار آنان برنامه خود را تغییر دادند . زیرا مردم می گفتند که شانگهایی ها خیلی زرنگ هستند و حتی از غریبه هایی که از آنان راه می پرسند ، پول می گیرند ،...
  18. hd_memar

    بیا زیر کرسی تا قصه های قدیمی رو واست تعریف کنم

    گفتم دیگههههه :w06::w06:
بالا