ناکس، مگه تو هم نيروگاه اومدي؟
يه روز با بچه ها رفتيم تهران. يکي از رستوران ها. بچه ها سر شوخي رو با صاحب رستوران باز کردن. اون هم نيروگاه رو ميشناخت:surprised:
اينکه جاي پارک حوزه ميسازن درست نيست.
يک پارک ميسازن و چند تا حوزه درسته;)
يه روز من و دوستام مي خواستيم بريم پارکي که سر خيابون صفائيه هستش.
جلوي در دوتا گارد ويژه وايستاده بودن. خواستيم که بريم تو جلومونو گرفتن و گفتن : امروز خانوادگيه ، شما حق نداريد بريد تو :w00:
من و دوستم از يکي از خيابون هاي قم (صفائيه) که رد ميشديم. ديديم که دوتا آبجي پليس به يه دختر گير دادن. بيچاره فقط يکمي موهاش بيرون بودا. اصلا حالم بد شد:mad:
به قول کوروش همه کارا زير چادر و ريشه.
چند بار هم بچه ها منو دعوت کردن که برم ...
چون نميخوام نا اميدت کنم هيچي نميگم.
بگذريم. يکي از دوستام تعريف ميکرد که يه روز رفته بود جمکران.يه دختر پسر ميان تو حياطش. مثل اينکه از جووناي امروزي و خفن تيپ بودن. همونجا سجده ميکنن و برميگردن.
:hypocrite: