نتایح جستجو

  1. I

    سلام دوست عزیز [IMG]

    سلام دوست عزیز [IMG]
  2. I

    مشاعره با شعر سعدی

    دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت / ابر چشمم بر رخ از سودای دل سیلاب داشت در تفکر عقل مسکین پایمال عشق شد / با پریشانی دل شوریده چشمم خواب داشت
  3. I

    مشاعره با شعر سعدی

    امشب سبکتر می​زنند این طبل بی​هنگام را / یا وقت بیداری غلط بودست مرغ بام را یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد / ما همچنان لب بر لبی نابرگرفته کام را
  4. I

    کار دست خودت میدی;):w37:

    کار دست خودت میدی;):w37:
  5. I

    cheghadr to baladi!!!

    cheghadr to baladi!!!
  6. I

    مشاعره با شعر سعدی

    درد دل دوستان گر تو پسندی رواست / هر چه مراد شماست غایت مقصود ماست بنده چه دعوی کند حکم خداوند راست / گر تو قدم می​نهی تا بنهم چشم راست
  7. I

    این شکلک ها رو از کجا اوردی

    این شکلک ها رو از کجا اوردی
  8. I

    عجب یعنی ووووواقعا (خوب تصور کن که چطوری دارم میگم) تو دوست داری کوله بارت رو رو دوش دیگرون...

    عجب یعنی ووووواقعا (خوب تصور کن که چطوری دارم میگم) تو دوست داری کوله بارت رو رو دوش دیگرون بزاری! ووووواقعا تاسف داره:w09: وای به روزی که مدیر بشی بالا سرت رو نبینی!!!!:w09:
  9. I

    مشاعره با شعر سعدی

    تو را حکایت ما مختصر به گوش آید / که حال تشنه نمی​دانی ای گل سیراب اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد / و گر بریزد کتان چه غم خورد مهتاب
  10. I

    بابا ایول ولی اگه یه کم دقت کنی میبینی که کیفت همرات نیست!!!!!؟؟ فقط 2 حالت داره: 1) کیفت اینقدر...

    بابا ایول ولی اگه یه کم دقت کنی میبینی که کیفت همرات نیست!!!!!؟؟ فقط 2 حالت داره: 1) کیفت اینقدر سنگینه که نمیتونی حملش کنی . 2) کیفت کاملا تهیست. حالت اول واقعا خنده داره وقتی کیف سنگین باشه و نتونی حملش کنی استفاده ای نداره پس باید اون رو خالی کرد که در اینصورت کیف تهی میشود پس بنابراین فرض...
  11. I

    مشاعره با شعر سعدی

    بی روی چو ماه آن نگارین / رخساره من به خون نگارست خون جگرم ز فرقت تو / از دیده روانه در کنارست
  12. I

    مشاعره با شعر سعدی

    یار با ما بی​وفایی می​کند / بی​گناه از من جدایی می​کند شمع جانم را بکشت آن بی​وفا / جای دیگر روشنایی می​کند
  13. I

    مشاعره با شعر سعدی

    تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز / همه شب ذکر تو می​رفت و مکرر می​شد چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من / گفتی اندر بن مویم سر نشتر می​شد
  14. I

    هنگام سپیده دم خروس سحری / دانی که چرا همی کند نوحه گری یعنی که نموده اند در آیینه صبح / کز...

    هنگام سپیده دم خروس سحری / دانی که چرا همی کند نوحه گری یعنی که نموده اند در آیینه صبح / کز عمر شبی بگذشت و تو بی خبری [IMG]
  15. I

    مشاعره با شعر سعدی

    از خیال تو به هر سو که نظر می​کردم / پیش چشمم در و دیوار مصور می​شد چشم مجنون چو بخفتی همه لیلی دیدی / مدعی بود اگرش خواب میسر می​شد
  16. I

    مشاعره با شعر سعدی

    تن من فدای جانت سر بنده و آستانت / چه مرا به از گدایی چو تو پادشاه دارم چو تو را بدین شگرفی قدم صلاح باشد / نه مروتست اگر من نظر تباه دارم
  17. I

    مشاعره با شعر سعدی

    نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی / که به دوستان یک دل سر دست برفشانی دلم از تو چون برنجد که به وهم درنگنجد / که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
  18. I

    مشاعره با شعر سعدی

    دوش بی روی تو آتش به سرم بر می​شد / و آبی از دیده می​آمد که زمین تر می​شد تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز / همه شب ذکر تو می​رفت و مکرر می​شد
  19. I

    مشاعره با شعر سعدی

    دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری / تو خود چه آدمیی کز عشق بی​خبری من هرگز از تو نظر با خویشتن نکنم / بیننده تن ندهد هرگز به بی بصری
بالا