یادته وقتی به من رسیدی پاییز بودی
مث شعرای خودم زردوغم انگیز بودی
چشای ناز تو زندونی صد درد بودن
شعراتم مث من و مث خودت زرد بودن
غصه داشتن چشات اما ساده وصاف بودن
حرفایی که میزدی روشن و شفاف بودن
رویاهای من و تو اون روزا صورتی بودن
خواهشامو رو چشات میذاشتی قیمتی بودن
قهرامون...