(رها)
پسندها
1,761

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره


  • به یادت هست
    آن شب را که تنها

    به بزمی ساده٬
    مهمان تو بودم؟

    تو می خواندی که
    دل دریا کن ای دوست

    من اما غرق
    چشمان تو بودم.......
    پرنده اگر بر شانه‌ات نمی‌نشیند
    پنجره اگر با نفست مات نمی‌شود

    چای اگر لبت را نمی‌سوزاند
    بوی نان اگر گرسنه‌ات نمی‌کند

    نگاهی اگر دلت را نمی‌لرزاند
    شب اگر بغض‌ات نمی‌گیرد

    بوی عطری اگر دیوانه‌ات نمی‌کند
    خاطره‌ای اگر اشکت را در نمی‌آورد

    جمعه اگر دلتنگ‌ات نمی‌کند
    گل اگر برایت زیبا نیست،

    بدان که مُرده‌ای...

    #بابک_زمانی
    وقتی دل دست‌ هايم
    تنگ می‌ شود برای انگشتان کوچکت
    آن‌ ها را می‌ گذارم برابر خورشيد
    تا با ترکيبی از کسوف و گرما
    دوری‌ ات را معنا کنم

    مصطفی_مستور
    دوست جونم من دیگه برم که فردا باید برم سرکار، خواب نمونم....دی
    خوشحال شدم امروز بعد مدتها بودی و باهات حرف زدم، یاد خوابگاه افتادم...
    مواظب خودت باش خانوم گل...
    شبت بخیر عزیزم:gol:
    ممنون عزیزدلمم:redface:
    ان شالله شمام بتونی یه مقاله عالییییی ارائه بدی که دیگه یادت بره که این اتفاق افتاده واست...
    مطمئن باش گاهی یه اتفاقی واسه آدم میفته که میگی چرا من...
    اما بعد گذشت مدتی از اون ماجرا میبینی برعکس ظاهر قضیه واست کلی منفعت داشته....
    اینجاست که واقعا با تمام وجودت درک میکنی این جمله رو که هیچ کار خدا بی حکمت نیست.
    امیدوارم اینطور بشه و بعدا افسوس اینو نخورم...
    و همه اینا انگیزه میخواد...
    اگه تا دی طول بکشه 5 ترمه میشی؟
    راستش منم یه مقاله که یه خورده کارش مونده بود رو ولش کردم کل زحمتای یه سالم هدر رفت...نمیدونی چه حالیم:|
    درسته کاریه که شده و با فک کردن بهش و غصه درست نمیشه.
    حالا تا کی فرصت داری؟
    میدونم چی میگی...:w24:
    راستش منم نیم ساعت به تحویل پروژه کارشناسیم همه چی پرید، تازه مقصر یکی دیگه بود اون لحظه داشتم منفجر میشدم...دی
    روز خیلی بدی بود.
    عزیزمی سه روز گریه کردی....
    منم اون موقع بود که واسم درس عبرت شد که یه خط اضافه میشه به پروژم ذخیره داشته باشم...
    واقعاااااا الان جیغ لازمه:D
    مگه روی فلش یا جایی ذخیره نداشتی یه نسخه ازش؟
    جمعه
    مرد با احساسی ست،
    که دلش معشوقه ای زیبا می خواهد،
    که دست های ظریفش را بگیرد وببوسد
    جمعه زن دل نازکی ست ،
    که دلش همزبانی می خواهد،
    با دست های قوی
    و انگشت هایی آماده ی نوازش چند تار مو
    جمعه وقتی این چیزها را ندارد
    عجیب دلش می گیرد .....
    برنگرد...
    نمیتوانم برایت توضیح بدهم،
    زنی که از عشق فرار میکند،
    دیوانه نیست!

    گریه سلاحی است
    که زمین گذاشته ام...
    قلبی برای دوست داشتنت ندارم...
    دربعضی طوفان های زندگی..... کم کم یادمی گیری که...
    نباید توقعی داشته باشی....مگر ازخودت...
    متوجه میشی...بعضی را هرچند نزدیک اما نباید باورکرد...
    متوجه میشی..روی بعضی هرچند صمیمی...امانباید حساب کرد...
    میفهمی بعضی را.....هرچند اشنا...امانمیتوان شناخت..
    واین اصلاا تلخ نیست..... شکست نیست..
    اگاه شدن نام دارد ممکن است..... درحین اگاه شدن....دردر بکشی... این اگاهی .... دردناک است ... اما تلخ هرگز!
    خب خدا رو شکر...
    عززیزمی:w38:...چیزی نیست
    این چیزا عادیه...
    چه خبرا؟هنوزم درگیر پایان نامه هستی؟
    از یک جایی به بعد
    دیگه برات فرق نمیکنه، بغض هایت بشکنند یا نه،
    اشک خودش سرازیر میشه تووو قلبت.
    از یک جایی به بعد
    دیگر برات فرق نمیکنه که حق با تو هست یا نه.
    فقط میگی درستِ و کنار میکشی.
    از یک جایی به بعد
    خوشحالیت برای دیگران مهم نیست و غم هات بی ارزش تر از قبل میشن
    از یک جایی به بعد
    فقط
    دنبال جایی هستی که اسمش ناکجا آباد باشه
    بری اونجا، آرام، سرت را بذاری روی سایه ات، بغلش کنی و بگی
    آهای رفیق
    از اینجا به بعدش با تو،
    من کارم تمام شد با آدمها.
    باقی راهو تو برو.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا