soroush@bim
پسندها
111

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام :)
    خوبم
    تو خوبی؟

    عجله ای نوشتم برا همون :D
    پس اونیکی دخترمم تو رو به عنوان دایی قبولت کرد .. خوبه
    آره دایی نسبتا اینجوری پیچیدس همشمثلا یهو دیدی من شدم داییه دایی[IMG]
    دایی واسه بانجی جامپینگم یه برنامه بریز یه روز بریم[IMG]با دایی بریم بپریم[IMG]
    نرفدم اینو[IMG]دلم خواس خیلی[IMG]
    دایی عکسمون کنار دریاچه رو دیدی تو پیج مامان پری گذاشدم؟دایی ماهی گیری بلدی حالا مامان شام نپخته به امید ماهی گیری دایی ها[IMG]
    خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من
    ورنه این دنیا ک ما دیدیم خندیدن نداشت[IMG]
    [IMG]
    گوشتو بیار:دوست داشتن ی طرفه ک مسخرستهمیشه روزگار اون چیزیایی رو ک ما میخایم بهمون نمیده[IMG]بحث بی وفایی ی چیز دیگس[IMG]وقتی باوراتو از دس بدی وضعیت همینه[IMG]
    عشق اولین تکرار نخواهد شد[IMG]
    قدمت ب روی چشم[IMG]
    آره دیگه دایجون استار بوده
    پدربزرگ استار پسر منه[IMG]همون که قبلا مامانم بود گفدم عاطفه مادری نداش از گرسنگی به مامان پری پناه بردم دنگی یا همون dondi[IMG]
    واااااااااااااااااااااااااااااااه دایی پاااااااااااااااااااااااااااااااایه[IMG]دایی هم نوتلا خوره؟[IMG]دایی یه بستنی فروشی تو پارک آب و آتیش هس خیلی خوووووووبه هرچقد بخوای از هرچی بخوای خودت میری میریزی آخرش وزن میکنه نوتلا هم داره توشون[IMG]اونجا هم بریم خیلی کیف میده[IMG]
    ن دیگ .. بزرگ شدم باید خودم با مشکلات کنار بیام
    تازه گوشتو بیار : تو این دوره زمونه تنهایی از همه چی بهتره باید همیشه سعی کنی کسیو دوس نداشته باشی ک ی روز ک تنهات گذاشت مردن آرزو نشه[IMG]
    باید خودت تهنای تهنا زندگیتو بسازی[IMG]
    حالا شما خاستیت ب آلونک ما سر بزنید خوشحال میشیم[IMG]
    من خواسدم فرار کنم ولی دیر شده بود توپ از رو درخت پرت شد بغلم ولی توپ نبود که بگو چی بود!یه بچه فسقلی گلوله ملوله که پیچیده بودنش تو پارچه تو لونه پرنده ها رو درخت بود یه پرنده برش داشته بوده برده بوده واسه خودش دیگه مامان پری دلسوزی کرد مامانیشو به عهده گرف[IMG]بعد که مامان فاطیمای ما رف از پیشمون[IMG]این بلاها که گفتم سرم اومد آخرشم اومدم پیش مامان پری جونی[IMG]واسه همینه که اینقده نسبتای فامیلی ما پیچیدس[IMG]مثلا تو دایی من و استاری ولی داداش مامان پری نیسدی و اینا یا پدربزرگ استار میشه بچه من و کلی نسبت پیچیده دیگه[IMG]
    خخخخخ داییجون خو من یه روز نوتلا نخورم که میمیرم چکار کنیم حالا دایی پول نداره برام نوتلا بخره ینی؟[IMG]
    خیلی غم انگیزه دایی سروش:biggrin:
    مامان فاطیما رف دنبال سرنوشتش دیگه سرنوشتشو به من ترجیح داد :redface:
    مامان پری من بهترین مامان دنیاس گل سرسبد مامانای باجگاس
    مامان واقعی واقعی استارم نبوده که[IMG]من یه بار داستانشو تعریف کردم برا خود استارم[IMG]
    یه روز من و آجی سانازم قبل اینکه مامان فاطیمامون ترکمون کنه خوشحال و خندون داشتیم تو حیاط باجگاه بازی میکردیم[IMG]یهو توپمون رف بالا درخت[IMG]هرکار کردیم نیومد پایین[IMG]دیگه آجی ساناز کفششو دراورد پرت کرد سمت توپ[IMG]من همونجا زیر درخت واستاده بودم[IMG]یهو دیدم توپمون تو یه پارچه سفید گریه کنان داره میاد سمتمون:eek:
    چون مامانم اونا رو ب فرزندی قبول کردبچه واقعیش نیستنا[IMG]
    منم رفتم پیش بابام[IMG]
    ممن اینا رو ب فرزندی قبول کرد منم قهر کردم رفتم پیش باباییمباباییم فقط منو دوس میداشت[IMG]چقدم دلم براش تنگ شده:w04:
    چه تفاهمی؟[IMG]
    همش گرسنه میموندمخیلی شکموعه همه غذا ها رو خودش میخورد[IMG]تازه زورم میکرد برا اونم من غذا درس کنم[IMG]
    ولی مامان استار خیلی مهربون بود همش براش غذاهای خوشمزه درس میکرد[IMG] همش باهاش مهربون بود[IMG]
    منم به فکر دزدیدن مامانش افتادم[IMG]
    تو رو هم همینطوری دزدیدم[IMG]
    من همیشه به استور زور گفدم
    تازه مامانشم دزدیدم[IMG]
    اول اولش من خودم یه مامان داشدم مامان فاطیما دیده بودیش؟دندونپزشکی میخوند[IMG]بدون بابا با مشقت زیاد بزرگمون میکرد[IMG]میگف باباتون ترکمون کرده رفده[IMG]
    مامان خوبم بود ولی یه روز از خواب بلند شدم دیدم اونم ترکم کرده[IMG] رفده بود دنبال سرنوشتش[IMG]
    کلی دنبال مامان گشتم آخرش dondi به عنوان مامان منو به فرزند خوندگی پذیرف[IMG]
    ولی اون چون دختر نبود عاطفه مادری نداش[IMG]
    داییجون توافق نمیخواد که سر استور و گول میمالیم دایی من باش
    اوهوم منم گفدم یه چرخه دیگه
    خخخ به خودت بخند[IMG]به عصات بخند[IMG]
    دلت آب دایی جونم برام یه چرخه خریده فرار میکنم ا دستت بهم نمیرسی
    خوجبحالت
    تو هم با دایی لب مرز بودی حدما[IMG]
    تو دیگه بسته زیادی دایی دار بودی[IMG]
    دایی تازه از لب مرز برگشته خستس از شونه های دایی بیا پایین میخواد دیگه منو ببره شهربازی[IMG]
    دایی من بود اولش
    داییم منو میبرد پارکو سینما[IMG]
    داییم کی قاچاقچی بود آخه خخ[IMG]
    استور حسوت نباشمنم داییجون میخوام خو[IMG]
    حسوتی کنی گاز گازت میکنم[IMG]
    دااااااااااااااااااااییییییییییییییییییییییییییییییی
    کوجا بودی نبودی[IMG]
    مومونی همیشه میگف دایی رفده لب مرز جنس بیاره با هم برین بفروشین [IMG]فک کردم لب مرز گوله گولت کردن[IMG]
    راستی سلام دایجون:redface:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا