(رها)
پسندها
1,761

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلاو و ریزی تایبه تی
    ولا چوزانم له سربازی و املا و اولا ده گوزرینین
    زور ممنون باشم خوتان چونن؟ باش ده گوزره؟ نامانبینن خوشحالن؟! :)
    تونل هابه ما آموختندکه حتی دردل سنگ هم

    راهی برای عبورهست

    تونل ها راست ميگويند ؛ راه است ، حتي از دلِ سنگ!

    " آنجا كه راه نيست ، خداوند راه را مي گشايد... "
    سلام فدای دوست مهربونم:gol::gol::gol:
    فقط میتونم بگم واسم دعا کن:redface:
    زیر باران شده ام خیس بگو صبر کنم یا بروم؟
    سایه ات چتر سرم نیست بگو صبر کنم یا بروم؟

    سینه ام میتپد از وحشت دیر آمدنت
    من مجال دگرم نیست بگو صبر کنم یابروم؟

    چشم در راه توو خشکیدو نمی آیی تو
    شده این باور تندیس بگو صبر کنم یا بروم؟

    غرقه در حسرت دیدار بمانم یا نه!
    دیگر این شرم روا نیست!بگو صبر کنم یا بروم؟

    گور وحشت دگر این بار مرا خوانده بکام!
    چاره ام نیست نیایی،بگوصبر کنم یا بروم؟

    دیگر از جان شده ام سیر ببین من رفتم
    دم آخر چه کنم......؟صبر کنم یا بروم؟
    ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﺰﻥ
    ﮐﻪﺑﺎ ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎﯼ ﮐﻠﻤﺎﺗﺖ ﺁﺷﻨﺎﺳﺖ؛

    ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ..
    ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ
    ﺷﺒﯿﻪ ﯾﮏ ﮐﻮﻩ ﯾﺨﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ
    ﺁﻓﺘﺎﺑﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺁﺑﺖ ﮐﻨﺪ ...
    ﺁﺭﺍﻡ ...ﺁﺭﺍﻡ ....
    ﺑﻌﺪ ﭼﮑﻪ ﭼﮑﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ
    ﻟﯿﺰ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪﻭ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ،
    ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﺴﺮﺍﻧﺪ ﻻﯼ ﻣﻮﻫﺎﯾﺖ ...

    ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ
    ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ..
    ﯾﻌﻨﯽ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺖ ﺟﺎﯾﯽ ﮔﯿﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ
    ﻭمی تواند ﺩﺳﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﻨﺪ
    ﻭ ﺁن همه ﮐﻠﻤﻪ ﯼ ﺑﺎﺯﯾﮕﻮﺵ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭﺩ ﺗﻮﯼ ﺩﻫﺎﻧﺖ ...
    ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻔﺘﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﺪ ...


    «عادل دانتیسم»
    گاهی مجبوری میان ماندن و رفتن ،
    تنها یکی را انتخاب کنی . . . . .

    • • • و وای از آن روزی که • • •

    بفهمی راه اشتباه را برگزیده ای !
    کابوس این انتخاب غلط . . . . .
    تا آخر عمر رهایت نخواهد کرد
    دنیای احساسم خرابه ای دلگیری شد...
    خانه دل راگرفت گردبادماتم....
    برقلب پردردم نفس تازه ای ندمید.....
    وفریاددلم درسکوت اواره شد....
    گرمی محبتی نبودوپرنده ای که پروازکندوتن سردم به جای قفس مرهم نبودوازدردهابی حس گشتم.....
    غریبی غمی که مهمان دلم شد...
    وبازسکوت....بازدرد.....ومن همان غریبی که بودم....
    یِہ وقتائے هست …
    ڪہ باید لم بدے یِہ گوشہ …
    و جریان زندگیت رو …
    فقط مرور ڪنے …
    بعدشم بگے …
    بہ سلامتےِ خودم ڪہ …
    اینقدر تحمّل داشتم
    گاهـ ـــی ﻭﻗﺘـــــﻬﺎ...
    ﭼـﻪ ﺳــــﺎﺩﻩ ﻋﺮﻭسـ ـــﮏ ﻣﯿﺸﻮﯾﻢ...
    ﻧﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ!
    ﻧﻪ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ!
    ﻓﻘﻂ ﺳﮑـ ـــﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﮐﻪ ﮐﺴــﯽ ﻧﺪﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﺩﻟﻤـ‌ ــــﺎﻥچـه ﻣﯿﮕـﺬﺭﺩ...!
    بــاران ..

    فـــقط ..

    همین جایی از قصّه ،

    که من ایستاده ام می بـــارد !

    دو قدم این طرف تر ..
    دو قدم آن طــرف تر ..

    همیشه آفــتـاب است
    چایی که سرد میشه روش آبجوش میریزن گرم میشه…
    درسته , گرم میشه اما کمرنگ میشه…!!
    رابطه ام همینه…
    میشه دوباره زندش کرد اما نه مثل اول…!!
    مواظب رابطه ها باشید که لازم نشه اب داغ روش بریزید...
    باید کم باشی، کم که باشی عزیز می شوی، اصلا زیاد که باشی زیاد می آورندت، بعد همان کار را با تو می کنند که با نان خشکهای توی سفره می کنند، می ریزندت جلوی گنجشکها، کفترها، کلاغ ها...باید یاد گرفت کم بود، کم که باشی دلشان برایت تنگ می شود، سراغت را می گیرند، هی زنگ می زنند کجایی؟ خوبی؟...زیاد که باشی یادشان می رود دلتنگی، یادشان می رود نبودنت را...
    زیاد بودن خوب نیست، دل را می زند، مثل شکری که زیادی ریختی توی چای، مثل نمکی که شور می کند غذا را، حالا هی بیا سیب زمینی بریز توی غذا، شوریش را بگیر، نمی شود خب، از اول حواست باشد به اندازه شوری و شیرینی غذا. زیاد که باشی، دور ریختنی می شوی، می ریزندت دور، با اضافه ات همان کار را می کنند که با غذای مانده ی دیشب کرده اند...
    حواست باشد به کارت، به بودنت، نبودنت...
    دلتنگی مال نبودن است یادت باشد، باید یاد گرفت کمتر بود...
    بـاور کن
    دنیـا دو روز است
    و ما هم رهگـذر هستیم
    در این طلوع و غـروب مهربان باش
    و با تمام عشـق
    زنـدگی را احساس کن
    شـاید فـردا
    دنیـا باشـد ولی ما نبـاشیم …
    بیـخـیال را مـی شنـاسے؟؟؟؟؟؟:cry:
    بیـخیال هـمان است که وقتے دردی را درمان نیست بکار میبریم....
    بیخـیال.....
    وقتے اشکت از ته دلت است وچاره ندارد.
    بیخیال.....
    وقتے که نادیده گرفته شدی....
    بیخیال....
    وقتے که میخواهے اشکت سرازیر نشود ...
    بیخیال...
    وقتے که نمیخواهے دردت را به کسے بگویے ومیپرسند...
    بیخیال....
    همان همدم تنهاییمان است که پنهان میکنیم پشتش خودمان را بیخیال. واے اگر این بیخیالے را از من بگیرند
    عارے وخالے وهویدا گردد دل من
    امیدوارم موفق باشی...
    خخخخ تنبل خانوم:redface:نبین الانموها داغونم:w22:
    زدم به سیم آخر که میگن وضع الان منه:(:)


    هوای تو شاید آن کاشی های فیروزه ایست

    که خطوط معرفت را تا بی نهایت تکرار می کنند

    مانند موسیقی سنتی است

    که تارش را سحرگاهان پرنده ها می نوازند

    هوای تو شعر آبی سهراب است

    مانند کوچه ی مهتاب

    مانند اندیشه های سپیده دم

    هوای تو همان شبنم پنج صبح است...
    بـعـضـــی هــــــا
    آنقدر ســـــاده عزیــــــز می‌شوند
    کـــه نبودنشــــــان
    تمــــام نفس‌هــــایت را به شمـــــاره می‌اندازد...
    هی گفتم حالا نه، بعدا...
    بگذار این باران را هم قدم بزنم...
    این خیابان را،
    بگذار سرک بکشم تووی این کافه...
    دید بزنم آنجا که باهم مینشستیم را،
    بگذار این یک نخ را هم بکشم،
    این آهنگ را هم گوش بدهم، بعدا...
    بگذار یکبار دیگر
    این عکس را باز کنم...
    چند ثانیه دیگر هم نگاه کنم،
    فقط چند ثانیه بیشتر...
    دستم که کوتاه شده از همه جا،
    بگذار یکبار دیگر دست بکشم
    روی این صورت، بعدا...
    چه عجله ای برای فراموش کردن...!
    هی گفتم بعدا
    هی گفتم این بار دیگر حتما؛
    عادت شد مرور کردنت بر من

    فراموش شد فراموش کردنت در من
    یادت هست...؟
    هی گفتم حالا نرو... بعدا
    برای تو چه زود رسید این بعدا
    برای من اصلا...
    پریسا_زابلی_پور
    سلامم ممنون:redface:
    سال ها بعد
    قهرمانِ فیلم ، کسی نیست
    که شهر را از دستِ هیولای غول پیکر نجات دهد، يا
    به تنهایى
    از عجیب ترین زندان ها فرار کند
    و یا یک تنه
    ارتشی را حریف باشد...!
    سال ها بعد
    قهرمانِ قصه کسی ست
    که جرأت می کند
    و میان "آدم " ها
    عاشـق ميشود
    ﺷَــــﺐ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷـــــﻮﺩ !!. . . .
    ﮔﻠﻮﯾَـــﻢ ﭘُــﺮ ﻣﯽ ﺷــﻮﺩ. . . .؛
    ﭘﺮ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺑُـﻐـﺾ ِِ ﺳَﻨﮕﯿـــﻦ
    ﺑُـﻐﻀﯽ ﮐﻪ ﻧـــﺎﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻣﯽ ﺗﺮﮐَـــﺪ،،،،
    ﻭ ﭼﺸﻤــــــــﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﭘــــــــــﺎﮎ ، ﺑــﺎﺭﺍﻧﯽ ﻣﯽﮐﻨــﺪ..!!
    ﻭ ﺍﻣـــــﺎ ﺩﻟــﻢ . . .؛
    ﺩﻟــﻢ ﭘُـﺮ ﻣﯽ ﺷـــﻮﺩ ﺍﺯﺩﺭﺩﻫـﺎﯾﯽ ﭘُـﺮ ﺍﺯ ﺣــــﺮﻑ،،
    ﺣـﺮﻑ ﻫــﺎﯾﯽ ﻣﻤﻠـﻮﺀ ﺍﺯ ﺳﮑـــــــﻮﺕ
    که ﯾﮏ ﺑــﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﺩﻟـﻢ ﻓَﻮَﺭﺍﻥ ﻣﯽ ﮐﻨﻨـﺪ ﻭ
    ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﯾــــﻮﺍﺭ ِِ ﻣَـﺠــﺎﺯﯼ . . . ؛
    ﺁﺭﺍﻣــــــــــ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧــــــــﺪ !
    و این کار هرشب من است!
    "بعضی ادمها باران را حس میکنند بعضی ها فقط خیس میشوند.!
    بعضی ها شکوه برف را میبینند وبعضی هاادم برفی میسازند.!
    بعضی ها با عشق زندگی میکنند وبعضی ها دم از عشق میزنند!!!!!!!!! در گذرگاهی هستیم که بار تمام این دانستن ها بر دوشمان است. کاش بفهمیم وبگذریم"

    " ناله ازدوری آن کن که تورامی فهمد...
    درددل, شعرقشنگ ,این همه احساس لطیف , به کسی این سه بیان کن که تورامیفهمد...
    نوجوانی وجوانی چوبهاریست به عمر....پای آن عمرخزان کن که تورامی فهمد....
    دل به هربارغم ودردفرومی ریزد...به کسی پس نگران کن که تورامی فهمد....
    بگذارهرکه دلش باتونباشدبرود...به کسی" هی توبمان کن "که تورامی فهمد"...
    خستگی اين روزهای تكراری
    حتی با خواب هم
    از تن آدم نمی‌رود
    چون روح خسته باشد
    خوشی‌ها مرز عميقی
    با انسان ايجاد می‌کنند
    "فراموشی"
    واژه ی غریبی ست
    باور کنید زودتر از آنچه فکرش را بکنید
    فراموش می شوید
    ولی نوبت خودتان که باشد،
    مگر میشود فراموش کرد
    مگر می شود ..
    شبتون اروووم
    وقتی گریه کردم گفتند بچه ای!

    وقتی خندیدم گفتند دیونه ای!

    وقتی جدی بودم گفتند مغروری !

    وقتی شوخی كردم گفتند سنگین باش!

    وقتی سنگین بودم گفتند افسرده ای!

    وقتی حرف زدم گفتند پــــرحرفی !

    وقتی ساكت شـدم گفتنـد عاشقی!



    اما گریه شاید زبان ضعف باشد ،شاید خیلی كودكانه،

    شاید بی غرور، اما هرگاه گونه هایم خیس می شود

    میدانم نه ضعیفم، نه یك كودك. می دانم پر از احساسم.
    مکالمه های کوتاه
    کفاف گلایه های بلند مرا نخواهد داد
    تا کی سلام کنیم
    حال هم را بپرسیم
    و به هم دروغ بگوییم که خوبیم
    دروغ هایمان از سیم های تلگراف و کوهها و دشت ها عبور کنند
    و صادقانه به هم برسند
    ما فقط
    دروغهایمان به هم می رسد
    من خوب نیستم
    اصلا ...
    رویا_شاه_حسین_زاده
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا