آن روز
باران می آمد
من
کتم را چتر سرت کردم
وقتی
دلتنگی هایم، یکی یکی
از جیب های کتم در آب ریختند
تازه فهمیده بودی
که چقدر دوستت دارم
کاش، هرگز
باران بند نمی آمد.
عزيزم نه اينكه تو هر وقت كه خواستي مي ياي پنجشنبه جمعه كه استراحت نمي توني بزني بياي كل روزاي ديگه همكار نداشته باشي مي ياي
با من دعوايي نباش من زورم كم در مقابل تو