...Kh-
پسندها
913

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • شاید همیشه خوبم.....
    و یایه روزایی خوب تر.
    اینطوری نمیشه نگاه کرد به نظرت؟
    اها
    پس منم ازین به بعد بگم ممنون مرسی شکر:د ی
    خب اره.اینکه بدترنباشی خودش یه امتیازه دیگه نیست؟
    قبول نیستا
    شمام مث قولت عمل نکردی ( :
    مرسی ممنون شکر یعنی چی؟:د ی
    خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
    معمولی ام مث همیشه
    خخخخخخخخ
    شماخوبی؟
    در آشفتگی ِ جهان تنها اتفاقی که همیشه سر ِ موقع می افتد
    قرصهای مادربزرگ است!


    سارا خوشکام
    بهشت مکان نیست
    زمان است
    زمانی که اندیشه های مثبت
    و عشق ورزی در وجودمان است
    و جهنم مکان نیست
    زمان است
    زمانی که اندیشه های منفی وجودمان را می آلاید.
    بیایید خالق بهشت باشیم.


    خخخخخخخ
    قبول اما بشرطی که شمام درست بگی خوبی یانه.قبول؟
    بیا برگرد ! باهم گاه ... باهم راه ... باهم ... آه !

    مرا دور از تو خواهد کشت" با هم" های بعد از تو


    م‍ژگان عباسلو
    و یک روز فهمیدیم «عزیزم»
    نام کوچک هیچ‌کداممان نیست
    و شام خوردن زیر نور شمع
    چشم‌هایمان را کم‌سو می‌کند

    سقف
    بهانۀ مشترکی بود
    که باید از هم می‌گرفتیم
    و تاریکیِ موّاج خانه را، به عدالت
    به دو نیم می‌کردیم؛
    نیمی
    با ماهیانِ قرمزِ مصنوعی
    نیمی
    با سنگریزه‌ها و صدف‌ها
    و موج‌های کوچکِ مصنوعی

    ما
    دو حبابِ کنارِ هم بودیم
    که می‌ترسیدیم هنگامِ یکی شدن
    نفهمیم
    کداممان نابود شده‌ست.

    ليلا كردبچه
    اینو دوست داشتم بیشتر:
    لیلا کردبچه :
    سنگ شده ام
    و برای تراشیدنِ شاعری از سنگ هم
    مردِ میدان نیستی
    سنگ شده‌ام
    و کلاغ‌ها هر بلایی که خواستند،
    تکه‌تکه بر سرم بیاورند
    اگر قلب این مجسمه یکبارِ دیگر بتپد.
    به خاطر مردم است که می گویم گوش هایت را کمی نزدیک دهانم بیار،
    دنیادارد از شعرهای عاشقانه تهی می شود
    و مردم نمی دانند
    چگونه می شود بی هیچ واژه ای
    کسی را که این همه دور است
    این همه دوست داشت ...
    "لیلا کردبچه"
    سلام مث همیشه
    شماخوبی؟
    منم خیلی زیاد به دلم نشسته
    همچین اصولی منظورمیرسونه
    ( :


    انگشتت را هرجای نقشه خواستی بگذار
    فرقی نمی کند ...

    تنهایی من عمیق ترین جای جهان است
    و انگشتان تو هیچ وقت
    به عمق فاجعه پی نخواهند برد.


    ليلا كردبچه
    من سردم است


    و تمام رنگ های گرم دنیا را

    زنان دیگری

    شال گردن بافته اند...‏‏


    لیلا کردبچه
    نمی شود دوستت نداشت

    لجم هم که بگیرد از دستت
    نهایتش این است که
    دفتر چه ی خاطراتم
    پر از فحش های عاشقانه می شود…
    مهدیه لطیفی

    ( :
    من برم که انرژی م ته کشید
    شب بخیردوستم( :
    تنهایی

    ذره ذره خودی نشان می دهد
    وقتی تو آن قدر کم پیدایی که
    سنگینی روزگارم را مورچه ها به کول می کشند و
    من تماشایشان می کنم

    مهدیه لطیفی
    صبح یک روز سرد پاییزی
    روزی از روزهای اول سال

    بچه ها در کلاس جنگل سبز
    جمع بودند دور هم خوشحال

    بچه ها غرق گفتگو بودند
    بازهم در کلاس غوغا بود

    هریکی برگ کوچکی در دست!
    باز انگار زنگ انشا بود

    تا معلم ز گرد راه رسید
    گفت با چهره ای پر از خنده

    باز موضوع تازه ای داریم
    آرزوی شما در آینده
    شبنم از روی برگ گل برخاست
    گفت می خواهم آفتاب شوم

    ذره ذره به آسمان بروم
    ابر باشم دوباره آب شوم
    دانه آرام بر زمین غلتید
    رفت و انشای کوچکش را خواند


    گفت باغی بزرگ خواهم شد
    تا ابد سبز سبز خواهم ماند

    غنچه هم گفت گرچه دل تنگم
    مثل لبخند باز خواهم شد

    با نسیم بهار و بلبل باغ
    گرم راز و نیاز خواهم شد

    جوجه گنجشک گفت می خواهم
    فارغ از سنگ بچه ها باشم

    روی هر شاخه جیک جیک کنم
    در دل آسمان رها باشم

    جوجه کوچک پرستو گفت:
    کاش با باد رهسپار شوم

    تا افق های دور کوچ کنم
    باز پیغمبر بهار شوم

    زنگ تفریح را که زنجره زد
    باز هم در کلاس غوغا شد

    هر یک از بچه ها بسویی رفت
    و معلم دوباره تنها شد

    با خودش زیر لب چنین می گفت:
    آرزوهایتان چه رنگین است

    کاش روزی به کام خود برسید!
    بچه ها آرزوی من این ست

    قیصر امین پور
    ته دلم

    تاریکخانه ای دارم

    که عکس هایت را در آن ظاهر می کنم



    چند روزیست

    عکس هایت می سوزند

    قرار نبود دلم را روشن کنی !
    ریکاامینی فر
    گاهی

    کسی که از دور شبیه نقطه‌ای‌ست
    خواب ایستگاه‌های متروک را برمی‌آشوبد
    چشمان‌ات را می‌بندی و خیره می‌شوی
    به وسعتی سیاه
    که در چمدان کوچک مردی جا شده است
    هیس!
    صدایی که نمی‌شنوید
    صدای پای کسی‌ست
    که روزی تمام ایستگاه‌های جهان را
    کنار همین شعر جاگذاشت
    کنار زنی که هنوز کشیده‌ی انگشتان‌اش را
    به دوردست‌ها نشان می‌دهد
    به نقطه‌ای که گاهی از دور
    شبیه کسی‌ست
    لیلاکردبچه
    اره منظورش رو یه چیز دیگه دیده بودم
    ولی خوب متنی گفته ها
    اینجا همه هر لحظه می پرسند :
    ــ« حالت چطور است؟»

    اما کسی یکبار
    از من نپرسید:
    ــ« بالت ...

    قیصرامین پور

    اره واقعا
    ولی قشنگه..نه غم یک حس توام با تاسف
    ان شالله
    ( :
    آلبومی قدیمی ام،
    در زیرزمین خانه ای کلنگی
    که واحدهایش را پیش فروش کرده اند.
    در انتظار دستی جامانده در اعماق
    که شاید آجرها نمی گذارند
    خاطره ای فروریخته را ورق بزند

    نجاتم بده!
    در من هنوز لبخندی هست
    که می تواند چیزی یادت بیاورد...
    لیلا کردبچه
    هر وقت دیدی
    بغل کردن یه نفر برات رویاست
    گرفتن دست یه نفر برات ارزوهه
    نگاه کردن یه نفر برات محاله
    بوسیدن یه نفر برات سخته
    بدون عاشق اون یه نفر شدی
    نذار از دستش بدی

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا