همکاری داشتم هر روز یکساعت دیر می اومد-همیشه بهش میگفتم امروز ساعتت دیرکردتو نمیزنم فردا زودتر بیا-بعد از دو هفته از 14 ساعت تاخیر یکساعت تاخیر براش لحاظ کردم-توی روم وایساد-هرچی بهش توضیح دادم که از 14 ساعت فقط یکساعت برات زدم که متوجه بشی زودتر بیایی اما اون گوشش بدهکار نبود و چشماشو گوشاشو بسته بود و حرف میزد-تا مجبور شدم منم توی روش وایسادم و بیرونش کردم-اما اون هنوز متوجه لطف من نشده و نمیشه-کسی که چندین سال زندگی کرده و نفهمیده کاریش نمیشه کرد و باید با نادونی خودش زندگی کنه مگر اینکه یک روزی یه جایی ضربشو یکی مثل خودش بهش بزنه تا آدم بشه