S
پسندها
1,982

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره




  • دو کاج
    در کنار خطوط سیم پیام
    خارج از ده، دو کاج، روییدند
    ... سالیان دراز، رهگذران
    آن دو را چون دو دوست، میدیدند
    یکی از روز های سرد پاییزی
    زیر رگبار و تازیانه ی باد
    یکی از کاج ها به خود لرزید
    خم شد و روی دیگری افتاد
    گفت ای آشنا ببخش مرا
    خوب درحال من تامل کن
    ریشه هایم زخاک بیرون است
    چند روزی مرا تحمل کن
    کاج همسایه گفت با تندی
    مردم آزار، از تو بیزارم
    دور شو، دست از سرم بردار
    من کجا طاقت تورا دارم؟
    بینوا راسپس تکانی داد
    یار بی رحم و بی مروت او
    سیمها پاره گشت و کاج افتاد
    برزمین نقش بست قامت او
    مرکز ارتباط، دید آن روز
    انتقال پیام، ممکن نیست
    گشت عازم، گروه پی جویی
    تا ببیند که عیب کار از چیست
    سیمبانان پس از مرمت سیم
    راه تکرار بر خطر بستند
    یعنی آن کاج سنگدل را نیز
    با تبر، تکه تکه، بشکستند
    محمد جواد محبت
    از فارسی چهارم دبستان
    امشب یه جایی خوندم... نوشته بود اگه خوب باشی دل بقیه رو میزنی...
    حقیقته.. من تا حالا خیلی از این بابت ضربه خوردم....
    نمیگم خوبم ها... نه ولی نمیدونم چرا...
    برم برم...
    بقیشو بعدا بهت میگم.... مواظب دله قشنگت باشششششش....
    دلم گرفته آجی... دلم نمی خواد شکوه کنم... گلایه کنمم... آخه چیزی نشده .. خداروشکر همه چی رو به راهه... ولی شاید خوشی زده زیره دلم...
    دلم میخواد یه دوست صمیمی داشته باشم... ولی ندارم... یکی هر وقت دلم گرفت برم پیشش... باهاش باشم... تو هستیا .. شاید باور نکنی ولی من با تو راحتتر از دوستایییم که میبینمشون... ولی تو نیستی... نمیتونم هر موقع خواستم ببینمت...
    باید برم ولی نمیرم.. نمیدونم چرا... رفتم رفتم...
    شبت خوووووووووووووووووش..
    11:55شب
    دلم میخواد یکی برام شعرای حافظ یا مولانا بخونه...
    یکی که بلد باشه.... صداش خوب باشه....
    شعره خونم اومده پایین..
    کاش میدیدم چیست آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست.......
    بقیشو یادم نمیاد... ولی این تیکشو خعلی دوس میدارم.... هه هه هههههههههه
    یا این...
    کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرش .... ولی آهسته میگویم الاهی بی اثر باشد...
    الان هادی اومد برم یه گپی باهاش بزنم...
    شاید دوباره اومدم شایدم نه...
    هر موقع اومدیو نامه هامو خوندی... جوابشو بفرست... منتظرتم خانوم گل...
    دلم برات یه ذره شده....
    شاید در چند روز آینده بهت زنگیدم...
    دوس دارم صداتو بشنوم...
    شبت گل بارون نفس خودم... بوووووووووووووووووووووووووووس...
    ساعت 11:19شب جمعه 27شهریور...
    خب داشتم میگفتم...
    ااااااااا چه جالب انگار دارم نامه مینوسم... چه خوب...
    آخرین باری که نامه نوشتم بر میگرده به 7 یا 8 سال پیش که داداش کوچیکم از من بزرگتره ها... ولی تو داداشام کوچیکه ست... داشتم میگفتم برمیگرده به زمانی که اون سرباز بود...
    چه دورانی داشتیم... دوتا از داداشام با یکی از خواهرام ازدواج نکرده بودن... تو خونه تو سرو کله ی همدیگه میزدیمو.. میخندیدیم... چقد خوب بود... اما الان فقط من موندم که ازدواج نکردم...
    تکو تنها تو خونه.. چقد با آجیم... دو سال از من بزرگتره.. اسمش تکتمه.. مامانه النازه.. چقد با اون دعوا میکردم... همیشه چوقولیه منو به مامانم میکرد... آخه من تنبل بودمو از زیر کارا در میرفتم.. هیییییی روزگار... چه زود میگذره... مچه خوابه برام...
    میخوام برم تو افق محو بشم..:smile:
    کاش میشد یه وقتایی رفت جایی که فقط خودت باشیو خودت..
    نه اینکه اتفاقی افتاده باشه... نه....ولی بعضی وقتا نیازه..
    دوس دارم تو یه خیابون سر سبز راه برم.... تنهایی.. به مردم نگا کنم... همینو همین..
    همون کاری که وقتی میرم حرم میکنم.... میشینم بی سر صدا فقط مردمو نگا میکنم...
    حرف زدنشون.... راه رفتنشون... دعا کردنشون.... چیزی خوردنشون.... خیلیییییییی خوبه که به هیپی فک نکنی.... دقدقه ی زمانو نداشته باشی...
    دلت شوره چیزیو نزنه..
    آخخخخخخخخخیییی چه هوای یه کنج آروم از حرمو کردم... حیف دیر وقته وگرنه حتما میرفتم...
    2 , 3 ساعتی درس خوندم.. دلم هوایی اینجارو کرد.. میخواستم دیر به دیر بیام... ولی زدم زیر قولم...
    هییییییی اینجام یه کنج آرومه... آجی چه پروفت جوش خوبه..
    کاش بودی یکم میحرفیدیم... یه کم غیبت میکردیم.. یه کم فضولی میکردیم.... یه کم کاراگاه بازی در میاوردیم... اگه تو بری یونیو به نت دسترسی نداشته باشی من چیکار کنم؟؟؟..
    ... دوست دارم برم رویه یه کوه نسبتا بلند بشینم..هیچکی دور و برم نباشه... هیچ صدایی نیاد... فقط گوشام صدای بادو بشنوه..وای چقد خوب میشد..
    آجییییییییییییییییییییییی.... بیاااااااااااااا....
    من تنهام...
    ............................:(
    سلاااااااااااااام
    من اثلا قلت املایی ندارمممممممممممممممممم:دی
    اره واقعا تصادفیدم..اره خوبم الان
    خو خسیس بخر دیگه...من باید اناناس بخورم بخیم خوب شههههههههه
    نه باوووو هفته پیش اومد خونه...الان دیگه سرپام...لوله رو در اوردم تموم شد...دیگه باید مراقبت کنم
    شکیبببببببببببببببب.خخخخخخخخخخخ
    سلام نفسم.. این حرفا چیه...
    باریکلااااااااااااا...
    نمیدونم... نفله دارم براش.. بزار دوباره بیاد حتما میزنم تو روش ... چرا پیشنهاد نداده...:w39::w43:
    کی؟؟... هادی؟؟؟... کی؟؟؟ ... شیکر خورده...:w15:

    نگران نباش نفسم ... ایشالا که به خیر میگذره...:w24:
    شما برقیا مدار 1و2 دارین، ما کامپیوتریا مدار الکتریکی خالی داریم. 1 و 2 نداره!!
    فک کنم فرق داره،ن؟؟!
    خخخخخخخخخخخخ
    همین کارا رو میکنی ک مث من میفتی!خخخخخخخخخخخخخخ
    شكيبا تو مدار الكتريكي 1 و 2 داشتي ن؟؟؟
    مدار الكتريكي ك نداشتي؟!
    خخخخخخخخخخخ
    دیوونه!
    کلاسا تشکیل میشه!!
    تازه واس ورودی ها هم انتخاب واحد میکنیم حال میده:D
    سلااااااااااااااااااام شگیبا....ببخشید حواصم نبود.شکیب..شکیب شکیب شکیب شکیب شکیب شکیباااااااااااااااااااااااا....:w15::w02:
    تصادفیدم...ینی داغونمااااااااااا...یه عمل داشتم ..با چندتا بخیه:w22:
    عجبااااااااا...من فک میزنم؟...منکه همیشه واقنی رفتم که..خخخخخخ....دیگه هم بهترین هارو برات ارزو نمیکنم...کچل هم خودتی..شوهرتهههههههه:w06:
    شکیب شکیب شکیب..خو من دوست دارم بگم شکیب....به تو چه..:دی:w07:
    آزمایش چه دردی داره آخه؟ چرا میمردی؟یکشنبه بخیم رو کشیدم...با توصیفات اگر تو جام بودی جون میدادی....اشکم در اومدااااااا:cry:
    مغز تو گچه کچلللل...من مغزم توش مخه..ارع:w25:
    برو برام کمپود بخر...ابمیوه اناناس هم بگیر:w01:
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    :w12:
    سلام نفسم... خواهش میکنم..:D:D
    باس بری تو سفارشی کردن پروف ... همون بالای صفه اصلی.. جایی که پیام مینویسی... تو قسمت جنرال , پیج بک گروندو انتخاب میکنی باز میشه... توش یوز ایمیجو بزن.. بعدم یه عکی که قبلا تو البوم عکسات تو پروفت گذاشتیو انتخاب کن... گزینه ی کناریشم بس انتخاب کن که در همه جهتا شکلت تکرار بشه.. همین نفسم... بازم مشکلی بود در خدمتیم...:w41:
    ﺩﻭﺳتم ﺑﻬﻢ ﭘﻔﮏ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﮐﺮﺩ , ﺩﻭﺗﺎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ...
    ﮔﻔﺖ : ﺧﺐ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺴﻪ |: !!....
    .
    .
    ....
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺩﺳﺘﺶ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﺖ , ﻧﺼﻒ ﭘﻔﮑﺶ ﺭﯾﺨﺖ ﺗﻮ ﺟﻮﺏ !!...
    " ﮐﻠﯿﺪ ﺍﺳﺮﺍﺭ "
    ﺍﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ : ﭘﻔﮏ.... :redface::redface:
    دشت هایی چه فراخ
    کوه هایی چه بلند
    در گلستانه چه بوی علفی می آمد
    من در این آبادی، پی چیزی می گشتم
    پی خوابی شاید ...
    پی نوری، ریگی، لبخندی
    من چه سبزم امروز
    و چه اندازه تنم هوشیار است
    نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه
    زندگی خالی نیست
    مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
    آری
    تا شقایق هست، زندگی باید کرد
    در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
    و چنان بی تابم، که دلم می خواهد
    بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
    دورها آوایی است، که مرا می خواند...
    سهراب
    ﺍﻣﺮﻭﺯ 11 ﺍﮔﻮﺳﺖ ﻫﺴﺖ .....
    193 ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻓﻘﯿﺮ
    ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ .....
    ﭘﺴﺮﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺩﻭﺍﺭﺩ ﻧﻬﺎﺩﻧﺪ .....
    ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻓﺎﺣﺸﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺳﻦ ﻭ ﺳﺎﻻﻧﺵ
    ﻧﺪﺍﺷﺖ ......
    ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺍﺑﺘﺪﺍﺋﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﺸﻘﺖ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺳﭙﺲ
    ﺗﺮﮎ
    ﺗﺤﺼﯿﻞ ﮐﺮﺩ ....
    ﺍﻭ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺗﻌﻤﯿﺮ ﮐﯿﻒ ﻭ ﮐﻔﺶ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ
    ﮐﺮﺩ .....
    ﺩﺭ 21 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺭﻓﺖ ......
    ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯﺵ ﻧﺪﺍﺭﻡ ....
    ﺧﯿﺎﻝ ﻧﮑﻨﻢ ﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﺑﺨﻮﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﻪ
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا