یادداشتی از شهید چمران
اى خداى بزرگ، من چند ساعتى تو را عبادت مىكردم و عبادت عجيبى بود! عبادتى كه از تلاقى غم با غمى ديگر بهوجود آمده بود. آنجا كه دنياى تنهايى، با موجودى تنها برخورد مىكرد، آنجا كه من، خداوند عشق لقب داشتم با فرشتهاى برخورد كردم كه سراپاى وجودش عشق بود...خدايا چه دنيايى خلق كردهاى؟ چه آسمانهاى بلند، چه گلهاى رنگارنگ، چه درياها، چه كوهها، صحراها، جنگلها، چه دلهاى شكستهاى، چه روحهاى پژمردهاى، چه دردهاى كشندهاى، چه عشقها، چه فداكارىها، چه اشكها و چه حرمانها...
عجيب آنكه، بزرگى و عظمت انسان را، در درد و غم و حرمان قرار دادى، جهان را بدون درد و ناله و حرمان نمىخواهى. ما هم عشاق وجود توييم كه دلسوخته و دست و پا شكسته به سويت مىآييم. تو، ما را در آتش غم سوزاندى و خميره خاكى ما را با كيمياى عشق، به روحى فوق زمين و آسمانها مبدل كردى كه جز تو نمىخواهد و جز تو نمىپرستد.