میخواهم بگویم رفتنت ویرانم کرد
اگر شکست مرا میخواستی ، میخواهم بگویم برگرد : شکسته ام
ویرانِ ویرانِ ویران شده ام، من از پا افتادم ، تو نبین ، من بد جور شکسته ام
عاشق نیستی نمیدانی؛ عشق بیاید میشکند ؛
غرور را، احساس را ، مردانگی را ، و رسوا میکند عاشق را
ملالی نیست... به جان میخرم ؛ منِ رسوا ، منِ بی غرور ، منِ شکسته؛به پایت خواهم افتاد
من اسیر زنجیر نگاهت هستم،من بنده ی طنین صدایت هستم
اگر بازگردی ... ، قید واژه ها را خواهم زد اصلا :
بی قید به پایت خواهم افتاد
اذن سجده را از خدا گرفته ام،باقیمانده عمر به تو اقتدا خواهم کرد
بازگرد و صدایم کن
اما به رویم نیاور چقدر افتاده ام ، چقدر آشفته ام ، چقدر دیوانه ام