_*Bahar*_
پسندها
790

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • واقعنی خوب شده؟؟؟؟؟؟؟:redface:
    وااااااااااای کلی امید گرفتماااااااااا:smile:
    میخوام انشالله ادامش بدم تموم شه راحت شم خسته شدم والاو :(

    بوشه 206 نقره ای میخرممم مامانی :D
    بوشه مامانمممممم 206 دوست داری؟؟:)

    این نمامه ولی هچ هارو الکی زدم به تونالیته رنگی دقت نکردم مبلمانم نداره هنو:redface:

    تبریک روز مادر عزیزم:gol::gol:
    پ ن:این پایین چه چیزا نوشتن...شکلک غیرتی شدن:دی
    بهارم ...فدات بشم خواهری خودم که اینقدر مهربونی .....

    ممنونم عزیزم .....

    :gol::gol::gol::gol:
    خدایی را کشیده بودم که همه می گفتند:دیدنی نیست!! .......چقدر حس خوبی داره پاک و زیبا:gol:
    خداوندا نمی دانم
    در این دنیای وانفسا
    كدامین تكیه گه را تكیه گاه خویشتن سازم
    نمیدانم
    نمی دانم خداوندا.
    در این وادی كه عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد.
    كدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم
    نمی دانم خداوندا
    به جان لاله های پاك و والایت نمی دانم
    دگر سیرم خداوندا. دگر گیجم خداوندا
    خداوندا تو راهم ده.
    پناهم ده .امیدم ده خداوندا .
    كه دیگر نا امیدم من و میدانم كه نومیدی ز درگاهت گناهی بس ستمبار است و لیكن من نمیدانم دگر پایان پایانم.
    همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد و می دانم كه آخر بغض پنهانم مرا بی جان و تن سازد.
    چرا پنهان كنم در دل؟
    چرا با كس نمی گویم؟
    چرا با من نمی گویند یاران رمز رهگشایی را؟
    همه یاران به فكر خویش و در خویشند. گهی پشت و گهی پیشند
    ولی در انزوای این دل تنها . چرا یاری ندارم من . كه دردم را فرو ریزد
    دگر هنگامه ی تركیدن این درد پنهان است
    خداوندا نمی دانم نمی دانم
    و نتوانم به كــس گویم
    فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی بسی من خون دل دارم. دلی بی آب و گل دارم
    به پو چی ها رسیدم من
    به بی دردی رسیدم من
    به این دوران نامردی رسیدم من
    نمیدانم
    نمی گویم
    نمی جویم نمی پرسم
    نمی گویند
    نمی جوند
    جوابی را نمی دانم
    سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند
    چرا من غرق در هیچم؟
    چرا بیگانه از خویشم؟
    خداوندا رهایی ده
    كللام آشنایی ده
    خدایا آشنایم ده
    خداوندا پناهم ده
    امیدم ده
    خدایا یا بتركان این غم دل را
    و یا در هم شكن این سد راهم را
    كه دیگر خسته از خویشم
    كه دیگر بی پس و پیشم
    فقط از ترس تنهایی
    هر از گاهی چو درویشم
    و صوتی زیر لب دارم
    وبا خود می كنم نجوای پنهانی
    كه شاید گیرم آرامش
    ولی آن هم علاجی نیست
    و درمانم فقط درمان بی دردیست
    و آن هم دست پاك ذات پاكت را نیازی جاودانش هست.....
    دلم گرفته
    دلم عجیب گرفته است
    و هیچ چیز،
    نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش،
    نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
    نه هیچ چیز مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند
    و فکر می کنم
    که این ترنم موزون حزن تا به ابد

    شنیده خواهد شد
    سهراب سپهری
    در آواي سنگين سکوت امشب ،
    در دست افشاني رويا در ظرافت يک متن ،
    در راز ناشناخته‌ي زيستن ؛
    تو را عاشقانه مي‌خواهم ...

    در پوچي يک توهم در اوج وصال ،
    در سوداي محکومانه‌ي عشقي ،
    در روياي مشکوکانه‌ي وصلي ؛
    تو را مجنون‌وار مي‌کاوم ....

    در پژواک انديشه‌هايم ،
    در سايه‌ي آرزوهايم ،
    و در اوج فاصله‌اي ميان کام و دل ؛
    تو را مي‌خواهم
    در سادگي يک غزل ،
    در شور يک عشق ،
    در وجد عارفانه‌ي يک نيايش ،
    در تبلور يک رويا ؛
    تو را مي‌خواهم ...

    مرا در بي‌کسي امشب ،
    در غربت لحظه لحظه ی تنهاييم ،
    درياب ...

    مرا در درياي بي‌کران زندگي ،
    و در ويرانه‌هاي وجودي خسته ،
    درياب ...

    در بي‌صدا گريستن‌هايم ،
    در عجزم از اين غربت ،
    مرا درک کن
    بار خدايا !

    با وجود مهربان و گرمت ،
    تار و پود فرسوده‌ي وجودم را از بين ببر ؛

    با وجود نوراني خويش ،
    پرده پرده‌ي تاريکي‌ام را نابود کن ؛

    از تو مي‌خواهم بر‌فراز درياي وجودت ،
    افکار شناور مرا به اهتزاز در‌آوري ؛

    از تو مي‌خواهم در حجم تاريکي و هجوم غربت امشب ،
    در سردي وجودم ،
    مرا حامي باشي
    خدایا آخرش نفهمیدم اینجایی که هستم تقدیره من است یا تقصیره من
    لطفا نظر خودتون رو بگید به این تاپیک بروید

    اگر کسی روکه قبلا دوست داشتی ببینی چیکار میکنی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا