بالهای دلم را گشودم تا پناهی باشد برای بی پناهی ها
نیتم را از هر چه تو دور میکردم
شد که بلغزم
اما
سریع بازگشتم
و
زانوی اهویی نشکست
گله ی من
از تمام ندانستن هاو
سادگی هاس
گله از کج فهمی ها
تو خواستن ها
توبودن ها
تو شدن هاااااا
هرچه هست را به او میسپارم
و خودم سکوت میکنم
تا او هرچه خواهد.................