self.f_t_m990

ما رفتیم

اینجاییم

کوجایید؟

من فعلنی برم سلف

بابای :*

چه عصبین

آره شاید بخوام وسط جاده یکیو سوار کنم :|
همممممم

واااااای اینو نیگااااا :|

2 ترک باشه حتما؟ من یه ترکم باشه ممنون میشم خدا

این جاده هم دوس دارم

الی درد نگیری

تو نمیخواد رانندیی کنی
من یه دوچرخه 2 ترک میخوام و یه جاده بی انتها با دو طرف پر از درخت که سراشون تو سر هم فرود اومده،که فقط برررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم ، نمیدونم تونستم منظورمو درس بیان کنم یا نه

منو ببینی چی میگی واقعا این همه زیبایی

این همه زیبایی این همه ظرافت ، واقعا کار کیه ؟!!!

منم مجددا دریا میخوام ....

بابام خوابه ..عه ..حس رانندگی دارم دیه :/

دلم شنا میخواد :|

نه نخونده بودم
هعی ، واقعا

شعر وب نوشتمو خوندی؟ خیلی دوسش دارم ..مخصوصا این تیکه شو:
آن کسانیکه نمیدانستند زندگی یعنی چه؟
رهنمایم بودند
عمرشان طی شد
بیهوده و بی ارزش و کار
و مرا میگفتند که چو آنان باشم
که چو آنان دائم، فکر خوردن باشم
فکر گشتن باشم
فکر تامین معاش
فکر ثروت باشم
فکر یک زندگی بی جنجال
فکر همسر باشم
کس مرا هیچ نگفت:
زندگی ثروت نیست
زندگی داشتن همسر نیست
زندگانی کردن، فکر خود بودن و غافل ز جهان بودن نیست
من نفهمیدم و کس نیز مرا هیچ نگفت
و صد افسوس که چون عمر گذشت، معنی اش فهمیدم
حال میپندارم، هدف از زیستن این است رفیق
من شدم خلق که با عزمی جزم، پای از بند هواها گُسَلَم
پای در راه حقایق بنهم
با دلی آسوده
فارغ از شهوت و آز و حسد و کینه و بخل
مملو از عشق و جوانمردی و علم
در ره کشف حقایق کوشم
زره جنگ، برای بد و ناحق پوشم
ره حق پویم و حق جویم و بس حق گویم
آنچه آموخته ام بر دگران نیز نکو آموزم
شمع راه دگران گردم و با شعله خویش
ره نمایم به همه، گرچه سرا پا سوزم
من شدم خلق که مُثمِر باشم
نه چنین زائد و بی جوش و خروش
عمر بر باد و به حسرت خاموش

حالا من مانکن میدیدم فک میکردم آدمن یهو جلوم سبز میشد ، بعد میپریدم بالا ، بعدش میدیدم که نه مانکنه آدم نی

من همیشه این مانکنا رو میدیدم ..ولی بی تفاوت بودم ..فکر نمیکردم واقعیشونم باشه

ینی از الان تا آخر عمرم دیگه هر موقع مانکن ببینم این مسخره بازیام تو ذهنم تداعی میشه

وای چه لطیف :دی
الی یه چن تا شعر هم بزار :دی از قیصر امین پور باشه لدفن

من غروب دریا میخوام ، تنگ تنگ که شد
اکشال نداره باو ، ناراحت نباش اصلن
دیوونه ، بیچاره مانکن