تو را می شناسم
تو سالهاست که شاهزاده قصر رویاهای منی!
تو سالهاست که مونس شب های تنهایی منی
تو سالهاست آرزوی دیرین منی
و حال به دیدارم آمدی
زمانی که حتی تصورش را هم نمی کردم
می خواستم از عشق فاصله بگیرم
می خواستم تنهایی را مونس لحظه هایم معرفی کنم
می خواستم در کلبه بی کسی هایم مسکن گزینم
و از این روزگار انتقام بگیرم
اما تو با رنگ حضورت به همه بی رنگی های زندگی من, رنگی از مهربانی پاشیدی
و مرا در برابر تمامی نا کامی ها در آغوش کشیدی
براستی که تو مرا با عشق آشتی دادی
با محبت آشنا نمودی
و به سرنوشت و آینده ام امیدوارکردی
دوستت دارم همسرم...
نازنین فاطمه جمشیدی