الهه20
پسندها
1,607

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • غریب آمده بودم غریب خواهم رفت

    نچیده سیب به رویای سیب خواهم رفت

    میان بوسه طنابی به دار می بافند

    به گونه با گل سرخ فریب خواهم رفت

    صدای خواب براحساس شهر می پیچید

    وگفت با دل من بی نصیب خواهم رفت

    ومرگ سهم تمام حیات حـّوا بود

    اسیردست رسوم عجیب خواهم رفت

    به شوق باغ پراز یاس های شهرقدیم

    ازاین بهاردروغین نجیب خواهم رفت

    اگرچه گریه براین شهرجرم زندان داشت

    میان همهمه هاعن قریب خواهم رفت

    زمان کوچ شد افسوس،دست من خالیست

    غریب آمده بودم غریب خواهم رفت
    سلام الهه خانوم. ببخشید من اینترنتم قطع شد. شما دیگه دارین نسبت به من خیلی اغراق میکنین!:smile:

    شما با سیمولینک هم کار میکنید؟
    سلام الهه خانوم. صبح شما هم بخير.
    جا داره بابت پست هاي زيباتون در تاپيك قرآن ازتون تشكر ويژه داشته باشم:smile:
    هواتو کردم من حیرون تو این روزا هواتو کردم

    دلم میخوادت بیام تو آسمون دورت بگردم

    هوایی میشم همون روزا که میبینم هوامو داری

    میخوام بدونم تاکی میخوای ببینی و به روم نیاری


    دلمو دست تو دادم من دلتنگ احساسی

    نمی ذاری که تنها شم تو رو من خیلی حساسی

    دلمو دست تو دارم دلمو آسمونی کن

    همیشه مهربون بودی دوباره مهربونی کن

    چه روزا حالمو دیدی

    چه شبایی که رسیدی

    تو صدای دل تنهای منو شنیدی

    تو که دردامو میدونی

    تو که چشمامو میخونی

    بده بازم به دل من یه نشونی

    دلمو دست تو دادم من دلتنگ احساسی

    نمی ذاری که تنها شم تو رو من خیلی حساسی

    دلمو دست تو دارم دلمو آسمونی کن

    همیشه مهربون بودی دوباره مهربونی کن ...
    تو شروع آسمونی می دونستم نمی مونی

    چشم تو آخر دنیاس خودت اینو نمی دونی

    داشتن و نداشتن تو گاهی سخته گاهی ساده

    اگه راهی اگه بی راه منم و پای پیاده

    آخ که چه ساده گم شدم تو غربت چشای تو

    سکوت شیشه ی دلم شکسته با صدای تو

    آخ تمام لحظه هام اسمت یادم نمی ره

    گذشته ها گذشته ها هیچ کی گناهی نداره

    وقتی با تمام قلبم واسه زندگی می میرم

    تن من می لرزه اما تو را از خودم میگیرم

    من بی من من بی تو من از سایه فراری

    می شم اون حادثه ای که روزی بود و روزگاری

    حالا من نه توی قصه نه تو آرزوم نه خوابم

    این سوال ساده ست چرا دنبال جوابم

    آخ که چه ساده گم شدم تو غربت چشای تو

    سکوت شیشه دلم شکسته با صدای تو

    آخ تمام لحظه هام اسمت یادم نمی ره

    گذشته ها گذشته ها هیچ کی گناهی ندار

    دکتر افشین یدالهی
    خسته تر از صدای من گریه ی بی صدای تو

    حیف که مانده پیش من خاطره ات بجای تو

    رفتی و آشنای تو بی تو غریب ماند و بس

    قلب شکسته اش ملی پاک و نجیب ماند وبس

    طعنه به ماجرا بزن اسم مرا صدا بزن

    قلب مرا ستاره کن دل به ستاره ها بزن

    تکیه به شانه ام بده دل به ترانه ام بده

    راوی آوارگی ام راه به خانه ام بده

    یکسره فتح می شوم با تو اگر خطر کنم

    سایه ی عشق میز شوم با تو اگر سفر کنم

    شب شکن صد آینه با شب من چه می کنی

    این همه نور دالری و صحبت سایه می کنی

    وقت غروب آرزو بهت مرا نظاره کن

    با تو طلوع می کنم و لوله ای دوباره کن

    با تو چه فرق می کند زنده و مرده بودنم

    کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم
    اين عشق ماندني

    اين شعر بودني

    اين لحظه هاي با تو نشستن

    سرودني ست

    اين لحظه هاي ناب

    در لحظه هاي بي خودي و مستي

    شعر بلند حافظ

    از تو شنودني ست

    اين سر

    نه مست باده

    اين سر كه مست

    مست دو چشم سياه توست

    اينك به خاك پاي تو مي سايم

    كاين سر به خاك پاي تو با شوق سودني ست

    تنها تو را ستودم

    آنسان ستودمت که بدانند مردمان

    محبوب من به سان خدايان ستودني ست

    من پاكباز عاشقم

    از عاشقان تو

    با مرگم آزماي

    با مرگ اگر كه شيوه تو آزمودني ست

    اين تيره روزگار

    در پرده غبار دلم را فرو گرفت

    تنها به خنده

    يا به شكر خنده هاي تو

    گرد و غبار از دل تنگم زدودني ست

    در روزگار هر كه ندزديد مفت باخت

    من نيز مي ربايم

    اما چه ؟

    بوسه

    بوسه از آن لب ربودني ست

    تنها تويي كه بود و نمودت يگانه بود

    غير از تو ، هر كه بود

    هر آنچه نمود نيست

    بگشاي در به روي من و عهد و عشق بند

    كاين عهد بستني

    اين در گشودني ست

    اين شعر خواندني

    اين عشق ماندني

    اين شور بودني ست

    حميد مصدق
    من آنچه را احساس باید کرد

    یا از نگاه دوست باید خواند

    هرگز نمی پرسم

    هرگز نمی پرسم که : آیا دوستم داری ؟

    قلب من و چشم تو می گوید به من : آری


    فريدون مشيري
    مرا بگذار

    به خويشتن بگذار

    من و تلاطم دريا

    تو و صلابت سنگ

    من و شکوه تو

    اي پرشکوه خشم آهنگ

    من و سکوت و صبور ي ؟

    من و تحمل دوري ؟

    مگر چه بود محبت

    که سنگ سنگش را به سر زدم با شوق ؟

    من از هجوم هجاهاي عشق مي ترسم

    اميد بي ثمري خانه در دلم کرده ست

    به دشت و باغ و بيابان

    به برگ بر گ درختان

    و روح سبز گياهان

    گر از کمند تو دل رست

    دوباره آورم ايمان

    که عشق بيهوده ست

    مرا به خود بگذار

    مرابه خاک سپار

    کسي ؟

    نه هيچ کسي را دگر نمي خواهم

    خوشا صفاي صبوحي

    صداي نوشانوش

    ز جمله مي خواران

    خوشا شرار شراب و ترنم باران

    گلي براي کبوتر

    گلي براي بهاران

    گلي براي کسي که مرا به خود مي خواند ز پشت نيزاران


    حميد مصدق
    گفته بودند که از دل برود يار چو از ديده برفت

    سالها هست که از ديده ي من رفتي ليک

    دلم از مهر تو آکنده هنوز

    دفتر عمر مرا

    دست ايام ورقها زده است

    زير بار غم عشق

    قامتم خم شد و پشتم بشکست

    در خيالم اما

    همچنان روز نخست

    تويي آن قامت بالنده هنوز

    در قمار غم عشق

    دل من بردي و با دست تهي

    منم آن عاشق بازنده هنوز

    آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش

    گر که گورم بشکافند عيان مي بينند

    زير خاکستر جسمم باقيست

    آتشي سرکش و سوزنده هنوز

    حميد مصدق
    دوباره با من باش

    پناه خاطره ام

    اي دو چشم روشن باش

    هنوز در شب من آن دو چشم روشن هست

    اگر چه فاصله ما

    چگونه بتوان گفت ؟

    هنوز با من هست

    کجايي اي همه خوبي

    تو اي همه بخشش

    چه مهربان بودي وقتي که شعر مي خواندي

    چه مهربان بودي وقتي که مهربان بودي

    چگونه نفس تو را در حصار خويش گرفت

    تو اي که سير در آفاق روح مي کردي

    چه شد

    چه شد که سخن از شکست مي گويي

    تو اي که صحبت فتح الفتوح مي کردي

    حميد مصدق
    عشقممممم چقد خوب بود که امروز بودی....:smile:

    من بودنت را دوست میدااااارمممم

    شبت پر از یااااااااااد خداااااااااا الهه قشنگم:gol::gol::gol:
    گل به گل، سنگ به سنگ اين دشت

    يادگاران تواند .

    رفته اي اينك و هر سبزه و سنگ

    در تمام در و دشت

    سوكواران تواند .

    در دلم آرزوي آمدنت مي ميرد

    رفته اي اينك، اما آيا

    باز بر مي گردي ؟

    چه تمناي محالي دارم

    خنده ام مي گيرد !

    حمید مصدق
    صحبتي نيست ز دارايي داماد و عروس .

    صحبت از سادگي و كودكي است .
    این تیکش عالی بود واقعا.....;)
    شما طرفدار چه تیمی هستین؟

    واسه پیروزی چلسی دعا کنین الهه خانوم:redface:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا