قلبونت بلم. عزیزم. عقش من : )
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود / هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
از دماغ من سرگشته خیال دهنت / به جفای فلک و غصه دوران نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند / تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود
هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است / برود از دل من وز دل من آن نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت / که اگر سر برود از دل و از جان نرود
گر رود از پی خوبان دل من معذور است / درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان / دل به خوبان ندهد وز پی ایشان نرود