nazanin jamshidi
پسندها
3,227

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بخواب عزیز دلم، بخواب آقای من!

    من از پیچک اندام ظریفم برای تو بستری از آرامش ... از امنیت می آفرینم...

    و تورا با نوازش های بی دریغ زنانه ام، به پیشواز رویاهای شبانه می فرستم!

    بخواب ای عشق، ای مظهر پاکی...

    تا من از نفس های معطر تو جانی تازه بگیرم و به هستی ام اعتبار ببخشم...

    من تنها در کنار تو آرامم .... من تنها در کنار تو خوشبختم!


    همین که با هرم بوسه های آتشینم، زیباترین و مقدس ترین لالایی دنیا را بسرایم...

    همین که تو را در گهواره ی بی آلایش آغوش ام بپوشانم ...

    همین که هر شب قصه دلدادگی را از کتیبه ی احساسم بخوانم تا تو به مظهر فرشته ی خواب روان شوی...

    کافیست تا من به بیرنگی روزهای تنهایی ام، رنگی از عشق بپاشم و عاشق بمانم...

    نازنین فاطمه جمشیدی

    یه سری مطلب جدید همین الان خودم نوشتم تو وبلاگ نظرت واسم تو پیجم بنویس خوشحال میشم
    مرا با آغوشت که می پوشانی حديث كهنه‌ي غم به شادی تفسیر می شود...


    در این روایت راز آلود


    عطر نفس هایت بر تار و پود وجودم می نشیند...فاصله را از سکه می اندازد...


    و قلم سبز واژهایم سکوت را می بوسد...


    حال که هستی ام را به باهایت ذبح کرده ام...تلاطم قاصدک های عشق را پذیرا باش


    که بی تو بودن را تاب نمی آورم...


    نازنین فاطمه جمشیدی


    بستری از آب مرا فرامی خواند...

    و آغوشی ازمهر مرا می پوشاند...

    میعادگاه من، آغوش با سخاوت توست که دریا را از سکه می اندازد

    و ساحل را به ورطه ی حسادت می کشاند...

    سایه ی تو را که بالای سرم می ببینم، تهی می شوم از هر آنچه که بودم

    و با رقص انگشتان تو برکمر ظریفم، بار دیگر متولد می شوم...

    اما نه بر روی زمین، در آسمان سیاه چشمان تو...

    نه به عنوان یک انسان...

    به عنوان یک ستاره ی تماشایی...

    که با آوای لبخند بارانی تو، به کهکشان راه عشق ملحق می شود...


    دوستت دارم...


    نازنین فاطمه جمشیدی


    ﺑﻪ ﻧﯿﺖ ﻋﺸﻘﯽ ﺟﺎﻭﺩﺍﻥ، ﺑﻪ ﻣﺤﺮﺍﺏ ﺁﻏﻮﺷﺖ ﻣﯽ ﺁﯾﻢ...

    ﺁﯾﻪ ﯼ ﻭﺻﺎﻝ ﺭﺍ ﺗﻼﻭﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺣﺪﯾﺚ ﺩﻟﺪﺍﺩﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﻔﺴﯿﺮ...

    ﺩﺭ ﺳﺠﺪﮔﺎﻩ ﭘﯿﺸﺎﻧﯽ ﻣﻦ، ﺑﻮﺳﻪ ﯼ ﺗﻮ...ﻣﺮﺍ ﺟﺎﻧﯽ ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺳﺖ

    ﻭ ﻗﻨﻮﺕ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻢ، ﺭﻩ ﺗﻮﺷﻪ ﯼ ﻧﯿﮑﺒﺨﺘﯽ...

    ﻋﺸﻖ ﻣﻦ؛ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ...

    ﺑﺎﺗﻮ، ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ، ﺟﺮﻋﻪ ﯼ ﻧﺎﺏ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﺍ ﻧﻔﺲ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ

    ﻭ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺮﯾﻦ ﻣﯽ ﺭﺳﻢ...

    ﺑﻬﺸﺖ ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻨﺠﺎﺳﺖ!

    ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﺑﺎﺯﻭﺍﻥ ﻧﯿﮏ ﺳﺮﺷﺖ ﺗﻮ...

    ﻭ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﻦ ﮔﺎﻩ ﺍﻣﻦ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ....

    ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺍﻋﺠﺎﺯﯼ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺑﺨﺸﺶ ﻻ ﻳﺰﺍﻝ ﭘﺮﻭﺭﮔﺎﺭ ﺭﺍ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻡ...

    ﻭ ﺑﯽ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﯾﺸﯽ ﺑﺎ ﻣﻀﻤﻮﻥ ﻭﺻﺎﻟﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺭﺍ ....

    ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﻤﺎﻥ ﺍﯼ ﺍﻫﻮﺭﺍﯾﯽ!

    ﮐﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﺎﺷﻘﻪ ﯼ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ، ﻣﻘﺪﺱ ﺍﺳﺖ...

    ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺟﻤﺸﯿﺪﯼ

    نگارم

    می خواهم سخاوتمندانه همه هستی ام را به تو می بخشم و به تو تکیه می کنم...


    به آسمان سیاه چشمانت که مملو از ستارگان پر فروغ مهربانیست...


    به آینه نگاهت که انعکاسی از نا گفته هاست...


    به حرفهاي عاشقانه ات که پژواك فریادهاي بی صداي محبت وصداقت است...


    به دریاي پر سخاوت دستانت که سرشار از موج هاي خیر و نیکی است...


    به میعادگاه آغوشت که برایم امن ترین جاي دنیاست...


    و به کوه شانه هاي پر فروغت که همیشه پا برجاست...


    می خواهم به تو تکیه کنم...


    به تو که از جنس بارانی، به زیبایی رنگین کمانی...


    به تو که از تبار فصل بهاري و مرا به گل می نشانی...


    من با تو خواهم رویید و بی تو خواهم پژمرد...

    نازنین فاطمه جمشیدی






    Click here to view the original image of 670x670px.

    Click here to view the original image of 670x670px.
    امیدمـ باشـ َ

    امید آخرینمـ باشـ

    و نوشدارو برایمـ باشـ

    برایـ اینـ دلـ ریشمـ تو مرحمـ باشـ

    تو با مهرتـــــ عزیزمـ باشـ

    تو عشقمـ باشـ

    تو تنها در كنارمـ باشـ

    ولیكنـ تا دمـ اخر

    كنارمـ باشـ

    كنارمـ باشـ


    من با دیدن تو... با ترنم دلنواز قدمهای تو... با آوای روحانی کلام تو...

    کولبار خستگی هایم را برزمین می کوبم

    شبنم هایی از اشک شوق را به گلبرگ های نگاهم می بخشم...

    و عاشقانه هایم را به چشمان می سپارم و خود را در منحصر ترین آغوش دنیا محصور میکنم

    و هستی ام را به تو می بخشم...

    چقدر بیتاب بودم و چقدر دلتنگ...

    چه شبهایی را به سپیده ی صبح پیوند زدم

    و چه روزهایی را در زیر وزنه ی سنگین ثانیه های انتظار،با هر ترفندی به شب بخشیدم

    وحال چقدر آرامم و چقدر عاشق...

    با اینکه میدانم برای مدتی کوتاه در کنار منی

    اما به پایان راه نمی اندیشم...

    که زیستن در آغوش تو زیباست...

    نازنین فاطمه جمشیدی


    Click here to view the original image of 1920x1200px.
    حتما مرسی بابت راهنماییت تو اکثر نوشته هام اینکار میکنم بعد از خوندن یه نوشته ازش الهام میگیرم و خودم جای اونی میزارم که مینویسه اینطوری شاید بشه یکاریش کرد
    رویای شب فرا رسیده است...

    بستری از آرامش... از امنیت... مرا در بر می گیرد...

    به منتهای آرزوی خود رسیده ام...

    مستانه نگاه تورا می کاوم...

    غزل سرایی چشمان تورا می خواهم...

    در این سکوت راز آلود

    زبان نگاه، گویای همه چیز است...

    نگار من، اشتیاق نگاهم را بخوان... ترنم احساسم را بدان...

    این منم که تورا می خوانم... این منم که آغوش تو را می خواهم...

    وتو همه هستی من... مرا به کام وصال سپار

    که محتاج تسکینم...


    نازنین فاطمه جمشیدی


    رای نگارم


    شبگرد عاشق...

    این منم یه شبگرد عاشق...

    که هر نفس به امید کلمات بی خواب روزهایش رابه مهتاب پیوند می زند

    تا دمی را با اندیشه هاي ابریشمی اش به خلوت نشیند...

    از تو و احساس بی آلایشت سخنی به میان آورد و رویاهایش راستاره باران کند....

    این منم یه شبگرد عاشق...

    که هر شام زیر سایه ابر هاي بی نام و نشان... مقابل دیدگان مخملی آسمان...

    بی قرار تر از مروارید هاي شیشه اي باران می نشیند

    احساس پاك زنانه اش را به محبت آمیز ترین کلمات می سپارد و از ماه بی نظیرش می نویسد...

    این منم یه شبگرد عاشق...

    که با غروب خورشید, دست به سوي آسمان بر می دارد

    از عشق محبوبش نشانی می آورد...

    خالق بی همتا را براي خوشبختی اش قسم می گیرد...

    و به انتظار اعجازی شور انگیز می ماند....

    این منم یه شبگرد عاشق...

    نازنین فاطمه جمشیدی
    سر میگذارم بر روی شانه های تو ، آرامش میگیرم از صدای تپشهای قلب تو ، دلم پرواز میکند در آسمان قلبت ، میشنوم صدای تپشهای قلبت ، اوج میگیرم تا محو شوم در آغوشت !

    تا خودم را از خودت بدانم ، تا همیشه برایت بمانم ،چه لذتی دارد تا صبح در آغوش تو بخوابم!

    تا ببینم زیباترین رویاها ، فردا که بیدار میشوم حقیقت میشود همه ی رویاها !

    و اینجاست که عاشق خیالات با تو بودن میشوم ، و به عشق این خیالات دیوانه میشوم !



    حالا من مجنونم و تو لیلای من ، همیشه میمانیم برای هم ، و میسازیم یک قصه ی عاشقانه دیگر با هم !

    بر میگردیم به دیروزی که گذشت ، خاطره ی شیرین فردا بدجور به دل نشست !

    و میدانیم زندگی مان عاشقانه خواهد گذشت ، هم دیروز و امروز و هم فرداهایی

    که خواهد رسید!
    اره حتما باید اینکار کنم فقط مشکل اینجاست که نمیدونم از چی الهام بگیرم حتی نمیدونم نوشته هام چه سبکی داره
    ممنونم خدا کنه من که از خدام هست
    همشون خیلی وقت پیش نوشته بودم اینجا فقط کپیشون کردم
    امیدوارم واقعا بشه
    تشکر نازنین از نظرات به نوشته هام خوشحالم که خوشت اومد
    به به.........عزیز دل من...........:w38:خوبی نازنین جون؟؟؟؟؟؟نبودی ی مدت؟؟؟دلمون برات تنگ شده بود:heart:
    چشمانت را ارام ببند میخواهم بوسه ای
    بر نگاهت و لبانت بزنم
    تا بدانی
    که برای قلبم عزیز هستی
    خوشحال میشم به وبلاگم تو باشگاه سر بزنی و نظرت راجع به نوشته هام بذاری
    ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ، لوح سپید ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ ﮔﻞ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

    ﻗﻠﻤﻢ ﺍﺯ ﺷﺒﻨﻢ ﭘﺮﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﻣﻌﻄﺮ....

    ﻭﺻﻒ ﺗﻮ ﻫﻤﺎﻧﻘﺪﺭ ﻟﻄﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﻠﺒﺮﮒ ﻫﺎﯼ ﮔﻞ ﺭﺯ:gol:


    ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺟﻤﺸﯿﺪﯼ


    لمس نگاهت را

    گلبرگ های عشق،نجوای آرامش سر می دهند...

    شبنم های لبخند را فرا می خوانند...


    و با عطر حضورت، خوشبختی را به دنیا می آورند... مرا بی نیاز می کنند...



    نازنین فاطمه جمشیدی


    خورشید تن طلایی معشوقش را...جاده سبز را... در آغوش دارد ... و من تورا...


    هر دو مستانه، همچون پیچکی به دور نگار خود پیچیده ایم...


    دلمان رهن عشق است


    ونگاهمان کتیبه احساسی، از جنس نوازش... از سکوتی پر از خواهش...


    نگاهم را بخوان... احساسم را بدان...


    این منم که در آغوش تو می لغزم... و تو... شاهزاده ی امارت شیشه ای قلبم...


    محسور شده ام...دیگر خودم نیستم...تو زیباترین احساس منی.. نه، تو خود منی...


    ومن لیلی قصه های تو...


    همه ی هستی من...


    در این پایکوبی نور و احساس, مرا رها کن در اعجازخوشایند عشق...


    که قصر حریرتنم... جز تو، کسی را شاهزاده ی خود نمی داند...


    نازنین فاطمه جمشیدی

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا