بیا با چشمانت مرا بخوان...با بوسه هایت به لبهایم شبیخون بزن...
این منم که در آغوش تو می لغزم...این منم که هستی ام را به تو می بخشم...
و لیلی وار تو را می جویم...
با من همنفس شو ای اهورایی، که عطر تن تو را می خواهم تا جانی تازه گیرم...
و با شمیم نفس های تو، بار دیگر زنده شوم.... نمیرم!
تو را باهزاران آرزو به حریم یسترم می خوانم...
عاشقانه تورا می بویم
و شاهزاده ی قصر حریر تنم می دانم..
بیا....
تا از آلام درون تهی شوم...
آسوده در آغوش فرشته ی خواب بی آرامم...
و با هرم نوازش های مردانه ات متملک به نو بمانم
نازنین فاطمه جمشیدی
این منم که در آغوش تو می لغزم...این منم که هستی ام را به تو می بخشم...
و لیلی وار تو را می جویم...
با من همنفس شو ای اهورایی، که عطر تن تو را می خواهم تا جانی تازه گیرم...
و با شمیم نفس های تو، بار دیگر زنده شوم.... نمیرم!
تو را باهزاران آرزو به حریم یسترم می خوانم...
عاشقانه تورا می بویم
و شاهزاده ی قصر حریر تنم می دانم..
بیا....
تا از آلام درون تهی شوم...
آسوده در آغوش فرشته ی خواب بی آرامم...
و با هرم نوازش های مردانه ات متملک به نو بمانم
نازنین فاطمه جمشیدی