باز هم بستری از امنیت مرا فرامی خواند...
تن ظریفم را به آغوش تو می سپارم...
روح لطیفم را به آرامش...
دستانم را در دستانت قفل می کنم
تا سمفونی صدایت گوشم را بنوازد و به دیدار فرشته خواب روم...
براستی که هیچ کجا آرام تر از آغوش تو نیستم!
آغوش تو، هستی بارانی ام را به بوسه ای می بخشد...
و گهواره ای از جنس نوازش... سکوتی پر از خواهش مهیا می سازد...
مگر نه این است که می گویند:
" باید فارغ از آلام درون باشی، تا آسوده بخوابی"
من تنها در کنار عطر نفسهایت، از بوی گریه هایم که هر کاغذی را آتش می زند، تهی می شوم...
نگارم!
امشب و همه شب، مرا در میان خویش پنهان کن
تا عروسک ﮔـِلی عاشق پیشه ات، در حضور آسمانی تو...
ستاره ی دنباله دار عشق را ببیند و با رویای شیرین، به گپی دوستانه بنشیند!
نازنین فاطمه جمشیدی
تن ظریفم را به آغوش تو می سپارم...
روح لطیفم را به آرامش...
دستانم را در دستانت قفل می کنم
تا سمفونی صدایت گوشم را بنوازد و به دیدار فرشته خواب روم...
براستی که هیچ کجا آرام تر از آغوش تو نیستم!
آغوش تو، هستی بارانی ام را به بوسه ای می بخشد...
و گهواره ای از جنس نوازش... سکوتی پر از خواهش مهیا می سازد...
مگر نه این است که می گویند:
" باید فارغ از آلام درون باشی، تا آسوده بخوابی"
من تنها در کنار عطر نفسهایت، از بوی گریه هایم که هر کاغذی را آتش می زند، تهی می شوم...
نگارم!
امشب و همه شب، مرا در میان خویش پنهان کن
تا عروسک ﮔـِلی عاشق پیشه ات، در حضور آسمانی تو...
ستاره ی دنباله دار عشق را ببیند و با رویای شیرین، به گپی دوستانه بنشیند!
نازنین فاطمه جمشیدی