self.f_t_m990
پسندها
6,162

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • من از نهایت شب حرف می‌زنم
    من از نهایت تاریکی
    و از نهایت شب حرف می‌زنم
    اگر به خانه من آمدی برای من
    ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه
    که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
    فروغ فرخ زاد
    من برا کنکور که میخوندم ، اینو بزرررگ نوشته بودم زده بودم جلو میز تحریرم.... عاشق شعرشم:redface:

    گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
    دانی که رسیدن هنر گام زمان است...
    گر مرد رهی ز رهروان باش

    در پردهٔ سر خون نهان باش

    بنگر که چگونه ره سپردند

    گر مرد رهی تو آن چنان باش


    خواهی که وصال دوست یابی

    با دیده درآی و بی زبان باش


    از بند نصیب خویش برخیز

    دربند نصیب دیگران باش


    در کوی قلندری چو سیمرغ

    می‌باش به نام و بی نشان باش


    بگذر تو ازین جهان فانی

    زنده به حیات جاودان باش


    در یک قدم این جهان و آن نیز

    بگذار جهان و در جهان باش


    منگر تو به دیدهٔ تصرف

    بیرون ز دو کون این و آن باش


    عطار ز مدعی بپرهیز

    رو گوشه‌نشین و در میان باش




    از عطار نیشابوری
    از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

    رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران


    ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

    تو بمان و دگران وای به حال دگران


    رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند

    هر چه آفاق بجویند کران تا به کران


    میروم تا که به صاحبنظری بازرسم

    محرم ما نبود دیده کوته نظران


    دل چون آینه اهل صفا می شکنند

    که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران


    دل من دار که در زلف شکن در شکنت

    یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران


    گل این باغ بجز حسرت و داغم نفزود

    لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران


    ره بیداد گران بخت من آموخت ترا

    ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران


    سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن

    کاین بود عاقبت کار جهان گذران


    شهریارا غم آوارگی و دربدری

    شورها در دلم انگیخته چون نوسفران


    شهریار
    زين گونه‌ام كه در غم غربت شكيب نيست
    گر سر كنم شكايت هجران غريب نيست

    جانم بگير و صحبت جانانه‌ام ببخش
    كز جان شكيب هست و ز جانان شكيب نيست

    گم گشته‌ی ديار محبت كجا رود؟
    نام حبيب هست و نشان حبيب نيست

    عاشق منم كه يار به حالم نظر نكرد
    ای خواجه درد هست و لیكن طبیب نیست

    در كار عشق او كه جهانیش مدعی است
    اين شكر چون كنیم كه ما را رقیب نیست

    جانا نصاب حسن تو حد كمال یافت
    وین بخت بین كه از تو هنوزم نصیب نیست

    گلبانگ سایه گوش كن ای سرو خوش خرام
    كاین سوز دل به نـاله‌ی هر عندليب نيست
    هوشنگ ابتهاج
    امروز
    نه آغاز و نه انجام جهان است
    ای بس غم و شادی، که پس پرده نهان است
    گر مرد رهی ؛ غم مخور از دوری و دیری
    دانی که رسیدن هنر گام زمان است
    تو رهرو دیرینه سرمنزل عشقی
    بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
    آبی که بر آسود ، زمینش بخورد زود
    دریا شود آن رود که پیوسته روان است
    از روی تو دل کندنم آموخت زمانه
    این دیده از ان روست که خونابه فشان است
    دردا و دریغا که در این بازی خونین
    بازيچه ایام دل آدمیان است....
    ................................................
    فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت
    دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت
    شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ
    زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت
    ..............................................................
    هوشنگ ابتهاج
    بچه ها برید به این لینک [IMG]


    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.p...B1%D8%AF%D8%A7
    [IMG][IMG]

    ایول برادر تریسر ! همش دوروزه آواتار عوض کردیا [IMG]

    الی و سلف : یاد بگیرین [IMG][IMG][IMG]
    اوکی منم اتفاخن الان پیام نوشتم که برم ...
    شب خوش ....

    نه دیگه من رفتم ، خودت ببندش :D
    حضار برید بخوابید
    الی جون شبت بخیر من میرم ، پروفو ببند برو :D
    نه عاواتاره خودته از نمای نزدیک[IMG]

    تا شوماها باشین انقدر ظاهر بین نباشین[IMG][IMG]
    برادر : عکس آواتارتو بردار ، اینو بذار جاش خودش میره
    [IMG]
    اوا خواهر!
    حالا چی جواب این پسره رو بدم:دی
    باز پ خ زده!
    :|
    چرا چشم شوما برادر ...چشم ما روشن :|

    تا رگه فمینیسمی ِ من ورم نکرده بیخیال :D


    سلف :چرا :|؟؟؟ :|
    چشمم روشن:ا
    به پسرها هم که توهین می کنی خواهر این
    مگه چ هیزم تری بهت فروختن:دی
    :biggrin: هی من میخوام فمینیسم بازی در نیارم سلف ...بیخیال
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا