Cold point
پسندها
21

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • گاهی دلم برای خودم تنگ میشود...

    دلم برای كودكی هایم تنگ شده!

    برای روزهایی كه تمام زندگی ام را می توانستم در پرواز بادكنكی خلاصه كنم...

    برای روزهایی كه تمام غمم را با یك لبخند فراموش می كردم...

    دلم برای معصومیتم تنگ شده!!!

    برای تمام آنها كه بودند

    دلم برای آن روز ها كه می توانستم با نگاه مهربانی،

    وجودم را پر از عشق كنم؛تنگ شده است.

    دلم برای خدا تنگ شده است....

    خدایی كه گمش كردم

    خدایی كه در جست و جوی من است!

    دلم برای آن خــــــــــدا،دلم برای آن كودكـــــــی ها تنگ است.....!
    (1)

    اي دوست قبولم كن و جانم بستان..

    .مستم كن و وز هر دو جهانم بستان

    با هر چه دلم قرار گيرد بي تو

    آتش به من اندر زن و آنم بستان

    اي زندگي تن و توانم همه تو

    جاني و دلي اي دل و جانم همه تو

    تو هستي من شدي ازآني همه من

    من نيست شدم در تو ازآنم همه تو

    خود ممكن آن نيست كه بردارم دل

    آن به كه به سوداي تو بسپارم دل

    گر من به غم عشق تو نسپارم دل

    دل را چه كنم بهر چه مي‌دارم دل

    در عشق تو هر حيله كه كردم هيچ است

    هر خون جگر كه بي تو خوردم هيچ است
    (2)

    از درد تو هيچ روي درمانم نيست

    درمان كه كند مرا كه دردم هيچ است

    من بودم و دوش آن بت بنده نواز

    از من همه لابه بود از وي همه ناز

    شب رفت و حديث ما به پايان نرسيد

    شب را چه كنم حديث ما بود دراز

    دل تنگم و ديدار تو درمان من است

    بي رنگ رخت زمانه زندان من است

    بر هيچ دلي مباد بر هيچ تني

    آن كز قلم چراغ تو بر جان من است

    اي نور دل و ديده و جانم چوني

    وي آرزوي هر دو جهانم چوني

    من بي لب لعل تو چنانم كه مپرس

    تو بي رخ زرد من ندانم چوني
    (3)

    افغان كردم بر آن فغانم مي سوخت

    خامش كردم چو خامشانم مي سوخت

    از جمله كران‌ها برون كرد مرا

    رفتم به ميان و در ميانم مي سوخت

    من درد تو را ز دست آسان ندهم

    دل بر نكنم ز دوست تا جان ندهم

    از دوست به يادگار دردي دارم

    كان درد به صد هزار درمان ندهم

    اندر دل بي وفا غم و ماتم باد

    آنرا كه وفا نيست از عالم كم باد

    ديدي كه مرا هيچ كسي ياد نكرد

    جز غم كه هزار آفرين بر غم باد

    در عشق توام نصيحت و پند چه سود
    (4)

    زهرآب چشيده‌ام مرا قند چه سود

    گويند مرا كه بند بر پاش نهيد

    ديوانه دل است پام بر بند چه سود

    من ذره و خورشيد لقايي تو مرا

    بيمار غمم عين دوايي تو مرا

    بي بال و پر اندر پي تو مي‌پررم

    من كَه شده‌ام چو كهربايي تو مرا

    غم را بر او گزيده مي بايد كرد

    وز چاه طمع بريده مي بايد كرد

    خون دل من ريخته مي‌خواهد يار

    اين كار مرا به ديده مي‌بايد كرد

    آبي كه ازاين ديده چو خون مي‌ريزد

    خون است بيا ببين كه چون مي‌ريزد

    پيداست كه خون من چه برداشت كند

    دل مي‌خورد و ديده برون مي‌ريزد

    (مولانا)
    دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را
    در انحصار قطره های اشک نبینم
    دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم
    دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد
    همیشه از حرارت عشق گرم باشد
    من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند
    برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم
    که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند
    من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند
    پــرنده، لب تنگ ماهی نشسته بود و به مــاهی نگاه می کرد و می گفت:
    سقف قفست شکسته! چـــــرا پــــــرواز نمــــی کنـــی؟
    من بخار روی شیشه ام
    نازم کنی گریه ام می گیره
    وای به روزی که فراموشم کنی

    کجایی مریم جونی؟ سراغی از من نمی گیری؟
    خوبی؟ اوضاعت خوبه خانومم؟


    هرگز منتظر فردای خیالی نباش ؛ سهمت را از شادیهای زندگی همین امروز بگیر !
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا