ز
پسندها
3,437

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • کارت شارژ گرفتم دادم ب بابام میگم بخون رمزشو من بزنم
    برداشته میگه هیفده تیلیاردو نهصدو نود و سه میلیارد و.....
    خو بابامه دیگه.. چی بگم؟
    سلااااااااام زهره جونیییییییییی من. خوبیییییییی؟ ببخشید امشب دستم از شعر و عکس خالیه ولی ...

    قلبم پر از دوستت دارماییه که تا حالا بهت نگفتم

    عاشقتم نازنین مهربونم

    :w40::w40::w40::w40::w40::w40::w40:
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/537400-۩۞۩ٌ-و-بلخره-یاسین-هم-فارق-تحصیل-گشت-۩۞۩ٌ
    سلاااااااااااام عزیزکممممم
    خوبیییییییییی؟
    از کم سعادتی منه که هر وقت هستی نیستم:(
    ممنون بابت پی امای قشنگت گل نازم
    دوست دارم هوارتا
    کم سرمایه ای نیست ؛
    داشتن آدمهایی که حالت رابپرسند !

    ولی ....

    از آن بهتر داشتن آدمهاییست ،
    که وقتی حالت را میپرسند ؛
    بتوانی بگویی :
    خوب نیستم ... !!

    بــــــاور کن خيلي حـــــــرف است

    وفـــــــــادار دســـــــــت هايي باشي ،

    که يکبار هم لمســـــــشان نکرده اي…


    ﻣﻦ ﻫﻨوز

    ﮔﺎﻫﯽ

    ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ..

    ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ..

    ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ..

    ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ،

    ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ

    ﺗﻮ ﺭﺍ

    ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ..

    سالاد الویه از افتادگی و خاکی بودنشه که خودشو جزو سالادا حساب میکنه !
    وگرنه دو هیچ از آبگوشت جلوئه !:d
    خانه های قدیمی را دوست دارم
    چایی همیشه دم است
    روی سماور
    توی قوری
    در خانه همیشه باز است
    مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواهد
    غذاها ساده و خانگی است
    بویش نیازی به هود ندارد
    عطرش تا هفت خانه می رود
    کسی نان خشکه ندارد
    نان برکت سفره است
    مهمان ناخوانده آب خورشت را زیاد می کند
    دلخوری ها مشاوره نمی خواهد
    دوستی ها حساب و کتاب ندارد
    سلام ها اینقدر معنا ندارد
    سلام گرگی وجود ندارد
    افسردگی بیماری نایابی است ...

    خانه های قدیمی را دوست دارم....
    پا به پای کودکی هایم بیا
    کفش هایت را به پا کن تا به تا
    قاه قاه خنده ات را ساز کن
    باز هم با خنده ات اعجاز کن
    پا بکوب و لج کن و راضی نشو
    با کسی جز عشق همبازی نشو
    بچه های کوچه را هم کن خبر
    عاقلی را یک شب از یادت ببر
    خاله بازی کن به رسم کودکی
    با همان چادر نماز پولکی
    طعم چای و قوری گلدارمان
    لحظه های ناب بی تکرارمان
    مادری از جنس باران داشتیم
    در کنارش خواب آسان داشتیم
    یا پدر اسطوره دنیای ما
    قهرمان باور زیبای ما
    قصه های هر شب مادربزرگ
    ماجرای بزبز قندی و گرگ
    غصه هرگز فرصت جولان نداشت
    خنده های کودکی پایان نداشت
    هرکسی رنگ خودش, بی شیله بود
    ثروت هر بچه قدری تیله بود
    ای شریک نان و گردو و پنیر !
    همکلاسی ! باز دستم را بگیر
    مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست
    آن دل نازت برایم تنگ نیست
    حال ما را از کسی پرسیده ای؟
    مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
    حسرت پرواز داری در قفس؟
    می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
    سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟
    رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟
    رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟
    آسمان باورت مهتابی است ؟
    هرکجایی, شعر باران را بخوان
    ساده باش و باز هم کودک بمان
    باز باران با ترانه ، گریه کن !
    کودکی تو ، کودکانه گریه کن!
    ای رفیق روزهای گرم و سرد
    سادگی هایم به سویم باز گرد
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا