دست های کوچکش
به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد
التماس می کند : آقا... آقا " دعا " می خری؟
و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند
و برای فرج آقا " دعا " می کند....
شما دلتون نمیاد نه منو بزنین نه سر من داد بزنین نه اخم کنین واسه من شما کلا خیلی خوبین...دست پیش گرفتم پس نیفتم ها....شما خیلی مهربونین خیلی آقاین خیلی مهندسین...فقط نمیدونم عاشق کی شدین؟؟؟نکنه آشناس؟؟من میشناسم؟؟خصوصی بگین بهم...