92/10/26
امروز بین مطالعام ، تونستم کمی به گهاوگلدونای خونه وحیاط برسم...حسابی شلخته وبهم ریخته شده بودندومن فقط تونستم کمی اوضاعوبهتر کنم...فکر کنم تا بهار نشده باید یک تحول اساسی روشون بدم...همیشه گلهاوسروکله زدن با اونا مخصوصا بوی خوب شمعدانی یک حس قشنگوآرامش بخشی بهم مبده...ورشد وبالندگی هرروزه گلی ، بهم حس امیدوزندگیو میده....یاد اون قضیه مثال گل دکتر حسابی برای یک خانم فیزیکدان افتادم...که فوق العاده جالبه...اینکه یک گل با همه سختی وقتی تو بهار بعد یک عالمه تلاش ...غنچه شو تگرگ میزنه.... ناامید نمیشه و زندگیو نمی بازه ودوباره تلاش میکنه وسال دیگه دوباره همون گل ، اون غنچه رو به وجود میاره....
شب مطلبی درباره چدن های سفید خوندم که خلاصه شو در تالار مهمدسی مواد گذاشتم.با سپاس