امشب آسمان میزبان زمین است
و مهتاب حکایت دلدادگی را به عنوان روایتی هزار و یک شب به شهرزاد قصه ها می بخشد...
امشب باد با عریان کردن تنپوش به جای مانده از درختان معاشقه ای بینظیر را می آفریند...
و به استقبال فصلی سرد و یخ زده،دربستر هر کوی و برزنی تحصن می کند...
این چنین است که طولانی ترین شب سال رقم می خورد...
و من یلدای بلند را در آغوش تو جشن می گیرم...
به دیوان عشقت تافل می زنم و تعبیر زیبایش را از چشمانت می خوانم...
شراب ناب احساست را با دانه دانه ی انار بوسه هایت می کاوم
و عطر تنت را یک دقیقه بیشتر نفس می کشم
امشب من آفتاب مهر را دردل سرمای هستی به نظاره می نشینم ....
هرم دستان نوازشگر سرنوشت را بر تن سرد زندگی ام می ستایم
وسر تعظیم در مقابل لطف لایزال خداوند فرو می آورم
نازنین فاطمه جمشیدی
و مهتاب حکایت دلدادگی را به عنوان روایتی هزار و یک شب به شهرزاد قصه ها می بخشد...
امشب باد با عریان کردن تنپوش به جای مانده از درختان معاشقه ای بینظیر را می آفریند...
و به استقبال فصلی سرد و یخ زده،دربستر هر کوی و برزنی تحصن می کند...
این چنین است که طولانی ترین شب سال رقم می خورد...
و من یلدای بلند را در آغوش تو جشن می گیرم...
به دیوان عشقت تافل می زنم و تعبیر زیبایش را از چشمانت می خوانم...
شراب ناب احساست را با دانه دانه ی انار بوسه هایت می کاوم
و عطر تنت را یک دقیقه بیشتر نفس می کشم
امشب من آفتاب مهر را دردل سرمای هستی به نظاره می نشینم ....
هرم دستان نوازشگر سرنوشت را بر تن سرد زندگی ام می ستایم
وسر تعظیم در مقابل لطف لایزال خداوند فرو می آورم
نازنین فاطمه جمشیدی