nazanin jamshidi
پسندها
3,225

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • امشب آسمان میزبان زمین است

    و مهتاب حکایت دلدادگی را به عنوان روایتی هزار و یک شب به شهرزاد قصه ها می بخشد...

    امشب باد با عریان کردن تنپوش به جای مانده از درختان معاشقه ای بینظیر را می آفریند...

    و به استقبال فصلی سرد و یخ زده،دربستر هر کوی و برزنی تحصن می کند...

    این چنین است که طولانی ترین شب سال رقم می خورد...

    و من یلدای بلند را در آغوش تو جشن می گیرم...

    به دیوان عشقت تافل می زنم و تعبیر زیبایش را از چشمانت می خوانم...

    شراب ناب احساست را با دانه دانه ی انار بوسه هایت می کاوم

    و عطر تنت را یک دقیقه بیشتر نفس می کشم

    امشب من آفتاب مهر را دردل سرمای هستی به نظاره می نشینم ....

    هرم دستان نوازشگر سرنوشت را بر تن سرد زندگی ام می ستایم

    وسر تعظیم در مقابل لطف لایزال خداوند فرو می آورم

    نازنین فاطمه جمشیدی
    باﺯ ﻫﻢ ﻣﻴﻠﻪ ﻫﺎﻱ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮﻱ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻣﻴﺎﻧﻤﺎﻥ ﭘﺪﻳﺪﺍر ﺷﺪ ﻭ ﻋﻄﺮ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﻱ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﺭﻳﻎ ﻛﺮﺩ

    ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺩﻟﺮﺑﺎﻳﺖ، ﺩﺭ ﭘﺲ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﻱ ﮔﻨﮓ ﻭﻧﺎﻣﻔﻬﻮﻡ ﻣﺤﺼﻮﺭ ﺷﺪﻭ ﻣﺮﺍ ﺑﻴﺘﺎﺏ ﻛﺮﺩ

    ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺗﻨـﮓ ﺷﺪﻩ؛ ﻛﺠﺎﻳﻲ ﻳﺎﺭﻣﻦ؟

    ﻛﺠﺎیی ﻣﻮﻧﺲ ﻭ ﺗﻜﻴﻪ ﮔﺎﻩ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻣﻦ؟

    ﺍﻏﻮﺷﻢ ﻳﺦ ﻏﺮﻳﺒﻲ ﺑﺴﺘﻪ،ﺩﺳﺘﺎﻧﻢ ﻣﺴﺦ ﺷﺪﻩ

    ﻭﭼﺸﻤﺎﻧﻢ در ﺟﺎﺩﻩ ﻫﺎﻱ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ

    ﻧمی خوﺍﻫﻲ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﻱ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻣﺎﻣﻦ ﮔﺎﻫﻲ ﺍﺯ ﺍﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎﺷﻲ؟

    ﻧمی خواهی ﺳﻘﻒ ﺍﺳﻤﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﻱ

    ستارگان وصال را به زیر آوری و ﻣﻮﻧﺲ ﻭ ﻫﻤﺪﻣﻢ ﺑﺎﺷﻲ؟

    ﺩﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﻭﻱ ﺍﻳﻨﻪ ﻱ ﺭﻭﻳﺎ ﻧﻘﺶ ﻣﻲ ﺯﻧﻢ ﺗﺎ ﺑﺒﻴﻨﻲ ﻧﺎ ﺍﻣﻴﺪﻱ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺷﺒﻴﺨﻮﻥ ﺯﺩﻩ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲام را ازمن دریغ کرده

    ﺗﺎ ﺭﻣﻘﻲ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺍﺳﺖ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩ، ﺑﻲ ﺗﻮ ﺟﺎﻧﻲ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ

    جز فرشته ی مرگ راهی برایم نمانده

    بازگرد

    نازنین فاطمه جمشیدی

    عمق چشمانت، قصه ی هزار و یک شب یلداست

    تمام نمی شود هر چه می خوانم

    یلدا مبارک
    گفته بودي دلتنگي هايم را با قاصدک ها قسمت کنم

    تا به گوش تو برسانند.

    مي گفتي قاصدکها گوش شنوا دارند غم هايت را در گوششان زمزمه کن

    و به باد بسپار .

    من اکنون صاحب دشتي قاصدکم.

    اما مگر تو نمي دانستي قاصدکهاي خيس از اشک مي ميرند؟؟؟!!!

    توی گوش تــــو..

    نبــــض تو...

    توی رگ هـــــایم...

    چشــــمانت..

    آرامــــش روح من...

    بغـــــضت... خیسی واژگانم...

    دستـــانت گرمی دســـتانم...

    لحظه های با تـــــو بودن..

    نهایت عاشـــقی...

    لحظه های بی تو بــــودن...

    اوج تنــهایی..

    جای عاشــــــقان...

    فراتر از زمیــــن است...

    ما به آســــمان می رویم

    یک پنجره برای دیدن

    یک پنجره برای شنیــــدن

    یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــی

    در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــد

    و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــگ

    یک پنجره که دست های کوچک تنهایــی را

    از بخشش شبانه ی عطر ستاره ها

    سرشار می کنــــــــــــــد

    و می شود از آنجـــــــــــا

    خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کـرد

    یک پنجره برای من کافیــســـت
    چشم هایم رانمیخواهم......

    اگردیدنت نباشد

    دست هایم را نمیخواهم......

    اگردرآغوش گرفتنت نباشد

    لب هایم را نمیخواهم......

    اگربوسیدنت نباشد

    پاهایم رانمیخواهم......

    اگرآمدن بسویت نباشد

    گوش هایم رانمیخواهم......

    اگرشنیدن طنین صدایت نباشد

    جهان را نمیخواهم......

    اگرحضورت نباشد.......

    .


    آن هنگام که نگاهت را که چشمانم می بخشی

    و دستانت را محصور دستانم میکنی

    تهی می شوم از زمینی بودن

    به اوج آسمان می رسم...

    و هستی ام را جانی تازه می بخشم...

    نگاه تو،عاشقانه هایی را که من تشنه ی شنیندن شان هستم زمزمه می کند...

    و مکنونات دلت را نغمه سرایی...

    چشمانت را به من ببخش،تا همیشه سکوت میانمان را میزبانی کند ؛

    ملودی عشق را بنوازد و مرا به وادی زندگی ایدالم سوق دهد...

    زندگی من بی نگاه تو سرد و بیروح است

    این نگاه توست که رنگین کمان مهر را به چشمان بارانی ام می بخشد....

    و بودنم را به خوشبختی جاودانه پیوند می زند


    نازنین فاظمه جمشیدی
    بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده

    فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده...

    اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم

    باور نمیکنم اینک بی توام

    کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری

    کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی

    تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ،

    تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم...

    کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم

    در حسرت چشمهایت هستم ،

    چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد

    بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده

    در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ،

    هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت...

    هنوز هم بند کفش هایم بهانه ی تورامیگیرند عطر دست های تورا میخواهند بی بهانه باز میشوند

    وسعی میکنند نگذارند راه برم می پیچیند به پاهایم وبهانه ی تورا میگیرند
    کاش که بودی .....
    در این محفل خاص و رویایی...


    تورا به سرزمین قلبم فرا می خوانم...


    آنجا که عشق, تنها کلام زندگی است...


    و شمیم احساس, زینت بخش لحظات ناب هم آغوشی...



    نازنین فاطمه جمشیدی







    Click here to view the original image of 670x670px.
    باور کن ...

    گاهی زندگی در دست هایی که از خودش گذشته تا تو را آرام کند

    به تمام اتفاق های مانده و نمانده می ارزد .......

    زندگی گاهی از هر طریقی می چسبد

    وقتی کسی را داری که مرگ طبیعی با او را

    به هر زندگی ِ غیر طبیعی ِ سرکش بدون او / ترجیح دهی ......

    کسی با چشم های کشیده ...

    که از هر بارانی که بی من / می آید می ترسد
    لعنت به زمونه ای که مرد بودن درد داره و نامرد بودن کیف
    لعنت به زمونه ای که خوبی کردن تاوان داره و بدی کردن احترام
    لعنت به زمونه ای که پاک بودن تنهایی میاره و خیانت کردن کلاس
    خدایا
    بگوباید چه کرد با این همه سردرگمی....
    بگذار آدم برفی احساسم یخ بزند

    نمیخواهم ،

    کسی شال گردن اضافی اش را دور گردنش بیایندازد ... !


    ـخــــــدایــــــــــــــ ــــا در گلویم ابـــر کوچــکی ست که خیــال بـارش نـــدارد...
    میــــــشود مــرا بــغل کنـــی ؟!


    من زنم همزاد بارون ، همنژاد کوه و تیشه
    طعم شیرین یه آغوش ، معنی درخت و ریشه
    عطر من اگه بپیچه ، ذهن شعرام تازه میشه
    اگه دستامو بکارن ، سبز میشم تا همیشه
    من زنم که روح عشقو ، میسپاره به سینه ی مرد
    من زنم مرحم درد ، دل عاشقای شبگرد
    تنم از جنس بهاره ، تو شبای کهنه و سرد
    تک درخت ایستاده ، تو هجوم وحشی درد
    اما تو عمق نگاهم ، یه قبیله بی کسی هست
    روی هر گوشه ی قلبم ، زخم بی هم نفسی هست
    من زنم زن زمستون ، زن شعرای پریشون
    رو تنم زخم یه غربت ، تو چشام هوای بارون
    من زنم همزاد بارون ، همنژاد کوه و تیشه
    طعم شیرین یه آغوش ، معنی درخت و ریشه
    عطر من اگه بپیچه ، ذهن شعرام تازه میشه


  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا