self.f_t_m990
پسندها
6,162

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلاااااااااااااام دانش ژونم ببخشید اون موقع یه کار پیش اومد رفتم
    خوبم ، خدا رو شکر
    خودت خوبی؟
    ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﻰ ﻣﻴﻜﺮﺩﻩ ﻳﺎﺩﺵ ﺭﻓﺘﻪ ﺩﻧﺪﻩ ﭼﻨﺪﻩ

    ﺯﺩﻩ بغل ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﺩﻧﺪﻩ ﻳﻚ ﺷﺮﻭﻉ ﻛﺮﺩﻩ!!!



    Click here to view the original image of 700x500px.
    [IMG]


    Click here to view the original image of 700x457px.
    [IMG]


    Click here to view the original image of 700x500px.
    [IMG]

    [IMG]
    گاهی دلم می گیرد
    از آدم هایی که در پس نگاه سردشان
    با لبخندی گرم فریبت می دهند
    دلم میگیرد از خورشیدی که گرم نمی کند
    ......و نوری که تاریکی می دهد
    ازکلماتی که
    چون شیرینی افسانه ها فریبت می دهند
    دلم می گیرد
    از سردی
    چندش آور دستی که دستت را می فشارد
    و نگاهی که
    به توست و هیچ وقت تو را نمی بیند
    از دوستی که برایت
    هدیه
    دوبال برای پریدن می آورد
    و بعد
    پرواز
    را با منفورترین کلمات دنیا معنی می کند
    دلم می گیرد از چشم امید داشتنم به این
    همه هیچ
    گاهی حتی
    از خودم هم دلم میگیرد
    :w05:


    پاییز
    با تمام برگ ریزانش
    با همه شاعرانه هایش...
    با همه غمِ شیرینش
    با تمام شورِ فرهادش
    نفس نفس به خواب زمستانی اش نزدیک می شود
    و تو هم چنان گرمتر از بهار در خاطرم ماندگاری...
    smart student
    داستان هديه دادن باورنکردني يک پسر عاشق به يک دختر که واقعا آدمو متحول ميکنه:

    دختر: مي‌دوني فردا عمل قلب دارم؟
    پسر: آره عزيز دلم
    دختر: منتظرم ميموني؟
    پسر رويش را به سمت پنجره اطاق دختر بر ميگرداند تا دختر اشکي که از گونه اش بر زمين ميچکد را نبيند
    پسر: منتظرت ميمونم عشقم
    دختر: خيلي دوستت دارم
    پسر: عاشقتم عزيزم
    ***************************
    بعد از عمل سختي که دختر داشت و بعد از چندين ساعت بيهوشي کم کم داشت هوشياري خود را به دست مي‌آورد، به آرامي‌چشم باز کرد و نام پسر را زمزمه کرد و جوياي او شد.
    پرستار: آرووم باش عزيزم تو بايد استراحت کني.
    دختر: ولي اون کجاست؟ گفت که منتظرم ميمونه
    به همين راحتي گذاشت و رفت؟
    پرستار: در حالي که سرنگ آرامش بخش را در سرم دختر خالي ميکرد رو به او گفت: ميدوني کي قلبش رو به تو هديه کرده؟
    دختر: بي درنگ که ياد پسر افتاد و اشک از ديدگانش جاري شد: آخه چرا؟؟؟؟؟؟ چرا به من کسي چيزي نگفته بود و بي امان گريه ميکرد
    پرستار: شوخي کردم بابا ! رفته دستشويي الان ميآد
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا